rouZGar.com
مقوله‌ها نام‌ها فهرست برگزیده‌ها

برگزیده‌ها

< بازگشت

انقلاب فرانسه و ما کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان کتاب

مارکی دُ ساد - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی چهارم و پایانی کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

دفترِ فرنگ معرفی کتاب

مجله‌ی معرفی فیلم‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و… منتشر شده در فرانسه

رضا اسپیلی

فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی سوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی دوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی نخست کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه ویدیو

ویدئویی نیم‌ساعته‌ در مورد شرایط شکل‌گیری و مطالبات جلیقه‌زردها

رضا اسپیلی

این دنیای درهم برهم و دیوانه مقاله

ادواردو گالئانو - برگردان: رضا اسپیلی

گاهی اوقات، توریسم حتا از مرزهای متافیزیکی هم عبور می‌کند. موراکامی اغلب از خوانندگانش می‌شنود که آن‌ها مخلوقات او را در جهان واقعی پیدا کرده‌اند: رستورانی یا فروشگاهی که ساخته‌ی ذهن او بوده، در توکیوی واقعی وجود دارد، در ساپورا هتل‌های زنجیره‌یی به نام دلفین هست. بعد از چاپ 1Q84، موراکامی نامه‌یی از خانواده‌یی با نام «آئومم» دریافت کرد، نامی که احتمال وجود داشتنش بسیار کم است، او فکر می‌کرد که این نام تنها ساخته‌ی ذهن اوست،.. نکته‌ی جالب این‌جاست که درون‌مایه‌ی تمام نمونه‌هایی که گفته‌شد، یعنی نفوذ تخیل به واقعیت و واقعیت به تخیل، دقیقا موضوع بیش‌تر داستان‌های موراکامی هم هست. او تمام وقت کاری می‌کند که ما، بین دنیاها در رفت‌وآمد باشیم.
تخیل ازبندرسته‌ی هاروکی موراکامی

بایگانی

بی‌خوابی

محمد مختاری

چه فرق می‌کرد زندانی در چشم‌انداز باشد یا دانشگاهی؟

اگر که ‌رویا تنها احتلامی بود بازی‌گوشانه

تشنج پوست‌ام را که می‌شنوم سوزن سوزن که می‌شود کف پا

علامت ِ این است که چیزی خراب می‌شود

دمی که یک کلمه هم زیادی است

درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار

سایه‌ی دستی است که می‌پندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد

 

چه‌قدر باید در این دو متر جا ماند تا تحلیل جسم حد زبان را رعایت کند؟

چه تازیانه کف پا خورده‌باشد

چه از فشار خونی موروث          در رنج بوده‌باشی

قرار جای‌اش را می‌سپارد به بی‌قراری

گه‌وقت و بی‌وقت            سایه به سایه

رگ به رگ دنبال‌ات کرده‌است تا این خواب

 

تظاهرات تورم را طی می‌کنم در گذر دلالان

سر چهارراه صدایی درشت می‌پرسد:

ویدیو مخرب‌تر است یا بمب اتم

مسیح هم که بیاید انگار باید صلیب‌اش را حراج کند

صدای زنگ فلز در دندان‌های طل

و خارش کپک در لاله‌های گوش

نصیب نسلی که خیلی دیر کرده‌است

و فکر سیب و زمین در سیصدسالگی جاذبه

و کودکان چندهزارساله که انگار

برای اولین بار هستی را در وان حمام سبک‌تر یافته‌اند

 

نه سینما و نه میهمانی در تاریخ

هجوم کاشفانی با تأخیر حضور

هزار کس می‌آیند و هزار کس می‌روند

و هیچ‌کس، هیچ‌کس به خاطر نمی‌آورد

صدا همان که می‌شنوی نیست

سگ از سکوت به وجد می‌آید

و دزد بر سر بام        سماع می‌کند با ماه

زبان عزیزتر است اکنون یا دهان؟

که سنگ راه دهان را         هزار بار تمرین کرده‌است

صدا که می‌شکند     حرف که چرک می‌کند

جمله‌ها که نقطه‌چین          می‌شوند           پیری یا بچه‌یی که خود را می‌کشد

تازه معنا روشن می‌شود

سگی که می‌افتاد در نمک‌زار و این نمک که خود افتاده‌است

خلاف رأی اولوالالباب نیست

که ماه رنگ عوض کرده‌باشد یا شب مثل آزادی زنگ زند

اگرکه لاله زرد باشد یا سیاه

                                 استعاره‌ی خون

                                                    به مضحکه خواهدانجامید

گچ سفید جای سرت را نشان می‌دهد

که چند سالی انگار در این‌جا می‌نشسته‌ای

و رد انکارت افتاده‌است بر دیوار

                                    یا شاید نقشی مانده‌است از تسلیم‌ات

گزاره‌یی اصلا ناتمام

                         که هیچ‌چیز آرام‌اش نمی‌کند

 

در التهاب درهایی که باز می‌شوند

و کتاب‌هایی که باز می‌شوند / و دست‌هایی که بسته‌می‌شوند

و دست‌هایی که سنگ‌ها را می‌پرانند

و سارهایی که از درخت‌ها می‌پرند

درخت‌هایی که دار می‌شوند          دهان‌هایی که کج می‌شوند

زبان‌هایی که                            لال‌مانی می‌گیرند

صدای گنگ و چشم‌انداز گنگ و خواب گنگ

و همهمه که می‌انبوهد   می‌ترکد   رویا که تکه‌تکه می‌پراکند

                                           دانشگاهی که حل می‌شود در زندانی و

                                           چشم‌اندازی که از هم می‌پاشد

                                           خوابی که می‌شکند در چشم و چشم

میخ می‌شود در نقطه‌یی و       نقطه‌یی که می‌ماند منگ

در گوشه‌یی                        از کاسه‌ی سر

 

که هم‌چنان غلت می‌خورد        غلت می‌خورد        غلت می‌خورد…

تهران ۱۳۷۴/۵/۱۸

همچنین ببینید:

۱۳۸۹/۰۸/۲۲ :تاریخ انتشار
© 2019 rouZGar.com | .نقل مطالب، با "ذکر ماخذ" مجاز است

© 2024 rouZGar.com | کلیه حقوق محفوظ است. | شرایط استفاده ©
Designed & Developed by: awaweb