دو اسب در توازی
میثم رواییدیلمی
بر خطِ واقعه، آن اسب
ــ برجِ عجیبِ شیهه و تردید ــ
بارویِ خویش را
پیشِ نگاهِ مضطربش میدید.
پیشِ نگاه، اسبِ موازی
در خود به خونِ خودش میریخت
و بارهیی که پرید
خطی عمود
از خونِ خود
بر وقعه میکشید.
برجِ عجیبِ باره و بارو ــ اسب،
در شیهههایِ تبَش
خطِ موازیِ مرثیه بر رد بود
تردید
در توازیِ ایمان
عمود.
هذیانِ یال
بر برجِ مضطربِ باد؛
ایمان و باره و بارو
در یک سؤال:
بال