یک عاشقانهى غمگین
علی صادقی
تو را دوست مىدارم
و این غمگینام مىکند
□
لابهلاى انگشتان سبز چنار
ریشه مىدواند عشق
باد سرد زمان
زورق زمینىاش را
به سمت دیگر خورشید مىراند
و این غمگینام مىکند
□
از میان نفسهاىات
نگاه مىکنى
چشمانات آرام
بیدار مىشوند
و پا مىگذارى بىصدا
بر گلهاى خاموش قالى
و این غمگینام مىکند
□
لبهاىات را مىبوسم
طعم گس زندگى را
در انتهاى شیرین بوسهات
بازمىیابم
و با چشمان نیمبسته
مىچشم آرام و پرهراس
و این غمگینام مىکند
□
شعر مىخوانى و مىخندى
من تکیه مىکنم
بر صداى کودکانهات
و همبازىات مىشوم
در خاطرات دور
و این غمگینام مىکند
□
جیغ شادمانهى پرستوها
در صبح پرطراوت بهارى
آسمان غمزده را پر مىکند
تو گوش مىسپارى در سکوت
و این غمگینام مىکند
□
از پنجره چشم مىدوزى
به کوچهى بهتزده
باد مىآید
و رهگذران شتابزده را مىبرد
گاه هوا آفتابىست
و دخترکان شاد پرصدا
در راه بازگشت از مدرسه
چشمانات را پر مىکنند
و این غمگینام مىکند
□
بر صورتام خیره مىشوى
و خاطرات دور و نزدیک را
در شیارهاى تاریک چهرهام
باز مىجویى
و بر تارهاى سپید موهاىام
دل مىسوزانى
و این غمگینام مىکند
□
به سفر مىروم
تو بوسهى خداحافظى را
مکرر مىکنى
و در تصویرى که از هم ساختهایم
مکرر مىشویم
و این غمگینام مىکند
□
پرنده بال مىگشاید
در سکوت
باد کهنسال
در پرهاى سردش
لانه مىسازد
و این غمگینام مىکند