
چهار شعر
رضا اسپیلی
صحنه
ترجمه فرانسوی این شعر در رادیو فرانسه در برنامهی Les contes du Jour et de la Nuit در تاریخ ۹ ژانویه ۲۰۱۱ توسط ورونیک سُژه خوانده شده است.
خواننده آوازی آرام میخواند
پیانو ویلنسل دو گیتار درام و فلوتی که گهگاه خواننده مینوازد
پنج زن همسُرا
پشت به زمینهیی از ستارههای برج شیپور
با سینههایی باز و بسته
خواننده آوازی آرام میخواند
همسرایان میخرامند و همراهیاش میکنند
پیانو دو گیتار ضربههای قاطع ویلنسل
خواننده آوازی آرام میخواند
از همسرایان یکی برگشته میخرامد، میخواند، و نگاهاش میکند
خواننده آوازی آرام میخواند
از همسرایان یکی برگشته میخرامد، میخواند، و نگاهاش میکند
خواننده چشمها بسته در خود فلوتاش را مینوازد
زن نگاهاش میکند
درام
گام گام
گام گام
با زن همنوازی میکند
مرد چشمها بسته در خود فلوتاش را مینوازد
زن رسیده
زن میایستد
زن در دکمههایاش میشکفد
زن شیپور میشود و میگشاید
موسیقی حبس میشود
مرد چشمها باز کرده
مرد نگاهاش میکند
زن نگاهاش میکند
پیانو ویلنسل دو گیتار درام درام
مرد فلوتاش را در برج شیپور مینوازد
صحنه سرریز میشود
■
در تاریکی نشسته به بغلدستیام نگاه میکنم
در چشماناش نبض دو شیپور سوسو میزند
درام
گام گام
گام گام.
مرگ سکوت مطلق نیست…
برای محمد مختاری
ترجمه فرانسوی این شعر به همراه دو شعر دیگر، «سه نگاه» و « معنی هر نگاه» در رادیو فرانسه در برنامهی Les contes du Jour et de la Nuit در تاریخ ۸ ژانویه ۲۰۱۱ توسط ورونیک سُژه خوانده شده است.
مرگ سکوت مطلق نیست
سکوت مطلق
شرشر جویبار است و
جیرجیر زنجره
که به دیرسالی مرگ در من زیستهاند
رفتن و نرفتن برگی در نسیم
گیسویی با باد
هرگز برای مرگ نزستم
من برای آن دم زیستم
که دیگر نیستم
و از من هیچ نمانده مگر همین سروده
عاشق شدم
شعری نوشتم
عشقام رفت
شعرم ماند
با هر شعر که نوشتهام
مرگ یکباره را
هر بار به سکرات موت کشاتدهام
عهد من با شعر
از عهدها برگذشته است
با این همه یک شب از وحشت مرگ از خواب پریدم
در بهتی ممتد دست مرا به قلم گرفت
و جوهرم را بر صفحهی کاغذ نشاند
و چنین بود و شد که شعر هستی نانیست یافت.
۱۹ شهریور ۸۸
ماه بود و …
ماه بود و شب بود و زنجره بود
مهتاب بود و شب، غریق ستاره بود
خاموشروشن ِ صدای زنجرهها
چشمک زمین به سوسوی ستاره بود
نبض زمین، همین کنار
در تبادل میان زنجره و ستاره بود
با یاد تو در نهان من
آرامشی ناگهانه بود
■
باد آمد و تو آمدی
بر یال باد سواری یله داده بود
دیگر
ماه نبود و شب نبود و زنجره نبود
مهتاب نبود و شب، غریق ستاره نبود
خاموش ِ زنجره
در انتظار ِ حاد
چشم ِ باز ِ ستاره
درحال انجماد
نبض زمین
بر دوش باد
■
من آویختم به باد
آمیختم به باد
نبض زمین زد
ماه باز فربه شد
ستاره سوسو زد
غوغای زنجره
شب را به صبح پیوند زد
■
فردا برای ما
یک روز دیگر است.
۱۷ شهریور ۸۸
سه نگاه
ترجمه فرانسوی این شعر به همراه دو شعر دیگر «مرگ سکوت مطلق نیست» و «معنی هر نگاه» در رادیو فرانسه در برنامهی Les contes du Jour et de la Nuit در تاریخ ۸ ژانویه ۲۰۱۱ توسط ورونیک سُژه خوانده شده است.
ابرها آسمان را گرفتهاند
و نور ِ بختکزده
در بالشت ابرها منجمد شده است
نقاشی پشت به ما
در تابلوی روی چارپایهاش مستحیل شده
رهگذری با سگاش
پشت کرده به ما
خم شده به تابلو مینگرد
لحظهیی است که گویی تا ابد تکرار میشود
از این میان تنها سگ
که ابر و نور ِ همین روز است
ما را آدم حساب کرده
ایستاده، با دمبی شقورق
به دوربین نگاه میکند!
۱ آذر ۸۷