قدرت بسیار خطرناک ـ بخش چهارم: جنگها در «خاورمیانهی بزرگ» ـ ۲
Perilous Power, Chapter Four, Wars in the "Greater Middle East"
نوآم چامسکی و جلبیر اشقر Noam Chomsky, Gilbert Achcar
برگردان: رضا اسپیلی Translated by Reza Espili
وضعیت کنونی عراق
شالوم: وضعیت سیاسی فعلی عراق چهطور است؟ و چه میشود؟
اشقر: در یک معنی ادامهی مستقیم آن چیزی است که قبلاً گفتم. نقطهی عزیمت، درکِ طرح کلی چلبی است که شکستی کامل بود و باید بعد از چند ماه از آن صرفنظر میشد اما به هرجومرج و فروپاشی کامل دستگاه دولتی انجامید. نقشهی کلی را اول پل برمر با نگاهی به وضعیت عراق پیاده کرد که بر اساس آن ایالات متحد باید از طریق افرادی مثل چلبی برای تحتالحمایه کردن یا کنترل کشور حمایت مردمی پیدا میکرد. فکر میکردند چلبی از حمایت واقعی مردم برخوردار است. اما از همان اولِ اشغال معلوم شد که موضوع اینطورها هم نیست. و برمر تصمیم گرفت و کوشید زمان لازم را برای فراهم شدن شرایطِ چنین حمایتی ایجاد کند، در حالی که تقلید کاملاً احمقانهیی از رفتار امریکا در آلمان و ژاپن بعد از سال ۱۹۴۵ میکرد. میخواست قبل از ترتیب دادن هر انتخاباتی قفلی به آیندهی سیاسی، قانون اساسی و اقتصاد کشور بزند. پس به روش بسیار مستعمراتی شروع کرد به صدور احکامی که هدفش تحمیل اصلاحات نولیبرال به اقتصاد عراق بود که هم واهی بود و هم کشور را به ویرانی کشاند. در ضمن خواست قانون اساسی کشور را پیشنویس کند اما با مانعی غیر منتظره روبهرو شد: آیتاللهالعظما علی سیستانی و قدرت مذهبی شیعه. ایالات متحد قبل از حمله با اپوزیسیونِ در تبعید عراق سروکار داشت که چلبی در آن نقش میانجی را بازی میکرد. تنها نیروی مهم در تبعید از یک طرف کُردها بودند و از طرف دیگر نیروهای بنیادگرای اسلامی شیعه: مجلس اعلای انقلاب اسلامی در عراق و حزب اسلامی دعوه. برای واشنگتن روشن بود که این وصلتی موقتی است و نه چیز دیگر ـ همین که به هدف رسیدند باید از متحدان چشم پوشید.
ایالات متحد در عمل فکر میکرد که سیستانی همدست آنها است ـ روی آن شرط بستهبودند. روی عبدالمجید خویی هم شرط بستند ـ پسر آیتاللهالعظما که معلم سیستانی بوده و در بازداشت خانگی سال ۱۹۹۲ مُرد ـ اما پسر، همان اولِ اشغال وقتی از بریتانیا به عراق برگشت کشتهشد. این اولین ضربهی کاری بود که واشنگتن و لندن در عراق تحملش کردند. آنها مقتدا صدر را به دست داشتن در قتل متهم کردند.
چامسکی: به نظر تو خویی همان نقش سیستانی را داشت؟ همان نوع نقش سیاسی را در کشور؟
اشقر: نه، فکر میکنم نسبت به سیستانی که هرگز در غرب زندگی نکرده، نزدیکتر و علاقهمندتر به اشغال بود. دستورهای سیستانی به پیروانش از اول، طبق گزارشهایی که همان موقع دوست شیعهی مطلعی به من داد، اینها بودند: در برابر حمله مقاومت نکنید، موافقش هم نباشید، فقط صبر کنید. از نظر او خردمندانه بود: ما بهشان خوشآمد نمیگوییم، همچنان از تجربهی ۱۹۹۱ ناراحتیم و میدانیم چه میکنند اما از رژیم بعث هم دفاع نمیکنیم. بگذار صدام را سرنگون کنند و بعد ببینیم آیا واقعاً میخواهند به ما کمک کنند یا نه.
مهم است اشاره کنم که برعکسِ تصویر غالب، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق هوادار حمله به عراق نبود. رییس کنونی این حزب ، عبدالعزیز حکیم، از پیش بر این نظر تأکید داشت که ابزار دیگر و بهتری برای خلاصی از شر صدام وجود دارد. از امریکا و بریتانیا خواست تا فقط بیانیهی ۶۸۸ سالِ ۱۹۹۱- [۲۸] شورای امنیت را اجرایی کنند که از وقتی امریکا و بریتانیا از طریق تسلط هوایی، کنترل کاملِ نظامی بر کشور داشتهاند، رژیم را از استفاده از ابزار سرکوب بازمیداشت. صدام بدون چراغ سبز آنها نمیتواست حتا یک تانک را تکان دهد. پس او را از استفاده از سلاحهای سنگین برحذر دارند و انتخابات آزاد را به او تحمیل کنند یا شرایطی پدید آورند که بشود بدون قتل عام، شورش کرد.
چامسکی: این موضع رسمی این حزب بود؟
اشقر: مثلاً در مصاحبهیی طولانی در تهران تایمز۳۱ دو ماه قبل از حمله توضیح دادهشد [۲۹]. جناحهای دیگر اپوزیسیون در تبعید همین موضع را داشتند. هیچ کس نمیتواند وانمود کند که عراقیها اگر ابزار دیگری برای سرنگونی دیکتاتوری داشتند راضی به حمله به کشورشان میشدند. آنها قطعاً ابزار دیگر را ترجیح میدادند چون کسی دوست ندارد، دستکم در خاورمیانه، که ایالات متحد کشورش را اشغال کند مخصوصاً که ایالات متحد به دلایل مختلف به شدت مورد تنفر است که همهمان میدانیم و بر سرش بحث کردهایم.
یک ماه بعد از آنکه برمر در ماه می۲۰۰۳ زمام امور را در دست گرفت، شروع کرد به آمادهسازی پیشنویس قانون اساسی ـ مثل ژنرال داگلِس مک آرتور۳۲ در ژاپن بعد از ۱۹۴۵. همین که سیستانی از آن مطلع شد فتوایی خیلی رسمی صادر کرد که کل برنامهی برمر را که شامل تنظیم «کمیتهی نظارت» بر قانون اساسی از سوی مقامات اشغالگر بود، نادرست میدانست. سیستانی در عوض خواستار انتخابات شد ـ انتخاباتِ مجلسِ قانونگذاری ـ به عنوان تنها راه قابل پذیرش برای پیشنویس قانون اساسی. ایستادگی سیستانی رویاروی برمر اساساً به این معنی بود که به آنها یا هر مجلسی که آنها برگزینند اعتماد ندارد اما خواهان مجلس قانونگذاری از طریق انتخابات است و این رویارویی چندین ماه ادامه داشت. در نوامبر ۲۰۰۳ برمر تلاش کرد تا سازشی نصفهنیمه با سیستانی بکند ـ با گفتن اینکه پیشنهادش فقط قانون اساسی موقت است و بعداً انتخاباتی برای قانون اساسی دایم برگزار خواهدشد. اما سیستانی ابله نبود. او میفهمید که برمر میخواست پایهیی را بریزد که خراب کردنش خیلی سخت خواهد بود. بنابراین فشار را ادامه داد و متقاعد شد که متوسل شدن به کنش تودهیی ضروری است. فراخوان تظاهراتِ عمومی داد و این تظاهرات واقعاً عظیم در ژانویهی ۲۰۰۴ علیه مقامات اشغالگر ایالات متحد انجام شد. واشنگتن آن موقع تا خرخره در مشکلات فرورفته بود که یکی از آنها رسمی شدن این واقعیت بود که سلاح کشتار جمعی در عراق وجود نداشت و بهانهی اصلی حمله را از آنها میگرفت. این همان زمانی است که بوش در سال ۲۰۰۳ سخنرانیش را در موقوفهی ملی دمکراسی با بالا بردن غلظت دمکراسی انجام داد که قبلاً به آن اشاره کردیم: بهانهی فرعی حمله تبدیل به تنها بهانهی باقی مانده و مهمترین بهانه شد. همزمان با آن، شکنجههای ابوغُرَیب بود و مشکلات زیادی که یکی پس از دیگری آمدند. پس دولت بوش در موقعیتی نبود که با جنبش تودهیی شیعه رویارو شود، جنبشی بسیار سهمگینتر از هر کنش خشونتآمیز یا مسلحانهی هر گروه دیگری.
چامسکی: باید پافشاری شود که این پیروزی واقعی مقاومتِ غیر خشونتآمیز بود.
اشقر: البته.
چامسکی: یک جورهایی شگفتآور است که حتا گروههای ضد جنگ غرب که متعهد به عدم خشونت و صلحگرایی اند به داستان توجه نکردند. این یکی از بزرگترین دستآوردهای عدم خشونت است که به ذهنم میرسد. ارتش اشغالگر را مجبور کردند که عقب بنشیند، اجازهی انتخابات بدهد و بگذارد عراقیها خودشان قانون اساسیشان را بنویسند. این یک دستآورد کامل است.
اشقر: بله و علت اینکه توجهها را جلب نکرد این بود که توجه رسانهها بهاین جنبش تودهیی در حد صفر بود (چامسکی: درست است) آنها با گردنزنیها و آن جزییاتی که به نحو بارزی عاشق گزارش دادنش باشند، مواجه نشدند. میشود دربارهی تظاهرات ۹ آوریل ۲۰۰۵ که مقتدا صدر سازمانش داد هم همین را گفت. تظاهرات عظیمی در بغداد که عروسکهای بوش و بلر و صدام را آتش زدند ـ ابزار بیان خیلی معنیدار.
چامسکی: قطعاً برنامهریزان این را مشاهده کردند و نمیتوانند به آن بیاعتنا باشند. اما رسانههای اینجا میتوانند دربارهاش سکوت پیشه کنند.
اشقر: البته، اما افکار عمومی شامل بخش چپ آن، آن را ندیدند و توجهشان بر این جنبه از مساله متمرکز نشد به ویژه که چپ رادیکال ظاهراً باور دارد که مقاومت علیه اشغال خارجی فقط به معنی مقاومت مسلحانه است.
حالا به داستان برگردیم: برمر با سیستانی سازش دروغین کرد اما با این وجود میکوشید کار خود را پیش ببرد. تا جای ممکن با بهانههای واهی گوناگون انتخابات را به تأخیر انداخت. در نتیجه انتخابات تا ژانویهی ۲۰۰۵ به تعویق افتاد گرچه سیستانی خواهان انتخابات فوری از همان آغاز اشغال بود. و برمر قانون اساسی موقت را رسماً اعلام کرد، قانون اجرایی موقت که سازوکارهای زیادی داشت که بازگشت را مشکل میکرد و بیان میکرد که قانون اساسی آینده نباید تصویب شود اگر دو سوم اکثریت در سه ایالت از ۱۸ ایالت علیه آن رأی بدهند. این به معنی بخشیدن قدرت وتو به کُردها بود که عملاً به معنی بخشیدنِ قدرت وتو به ایالات متحد بود با استفاده از ائتلاف کُرد به عنوانِ نیروی دستنشاندهاش.
در هر حال، سرانجام انتخابات در ژانویهی ۲۰۰۵ برگزار شد و ائتلافِ عراق متحد، ائتلاف سازمانهای بنیادگرای اسلامی که شیعیان در آن تسلط داشتند، مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و حزب الدعوه در مجلس به اکثریت رسیدند. ایاد علاوی آلت دستِ تازهی واشنگتن بعد از اینکه چلبی از چشمشان افتاد، و برمر در ژوئن ۲۰۰۴ او را در رأس دولتِ موقت اسمی عراق قرار داد نتوانست بهرغم حمایت و دخالتهای امریکا و دستنشاندههای عربش و تمام منابعی که به عنوان رییس دولت موقت در اختیار او بود به نمایش خیرهکنندهیی در انتخابات برسد. این برای ایالات متحد سرخوردگی و شکست اساسی بود. گرچه علاوی کمتر از ۱۵ درصد آرا را به دست آورد، واشنگتن کوشید وزارتخانههای اصلی را در دولت جدید برای او تضمین کند. اما ائتلاف عراق متحد نپذیرفت. توصیفِ چرایی زمان بردنِ تشکیلِ دولتِ جدید بعد از انتخابات این است. چندین هفته بین ائتلاف عراق متحد از یک سو و ایالات متحد از طریقِ ائتلاف کُردها از سوی دیگر کشمکشی در جریان بود. سرانجام دولتی بدون علاوی به ریاست ابراهیم جعفری از ائتلاف عراق متحد و دعوه شکل گرفت.
بقیهی جدول زمانی سیاسی و قانون اساسی ۲۰۰۵ که بر سرش توافق وجود داشت اجرا شد. پیشنویس قانون اساسی، رفراندومی دربارهی قانون اساسی در ۱۵ اکتبر ۲۰۰۵ و سرانجام انتخابات جدید پارلمانی در ۱۵ دسامبر ۲۰۰۵. در این انتخابات اخیر، ائتلاف عراق متحد حدود نیمی از کرسیهای پارلمانی را تصاحب کرد. به نظر میرسید که بار دیگر علاوی برای ایالات متحد سرخوردگی ارمغان آورده گرچه یک بار دیگر از حمایت مالی زیادی برخوردار شد ـ حتا هواپیمای شخصی داشت، مطمئن باشید نه از جیب خودش ـ و از پشتیبانی قوی رسانههای جمعی عرب. اما تلاش انتخاباتی دومش هم شکستی دوباره بود.
با این حال چون ائتلاف کُردها ـ یعنی ایالات متحد ـ کوشید یک بار دیگر علاوی یا گروهش را وارد دولت جدید کند، به ویژه برای «وزارت کلیدی قدرتمندی» چون وزارت کشور یا دفاع، جدلهای شدیدی رخ داد. ائتلاف عراق متحد دستکم بسیار اکراه داشت و طرفداران صدر ـ طرفداران مقتدا صدر درون ائتلاف عراق متحد که نفوذش در کشور و در ائتلاف متحد روزبهروز بیشتر میشود ـ میگفتند که این خط قرمز آنهاست. اما آنچه گفتهنشد این است که ایران علیه علاوی خط قرمزی کشید و این مانعی بودهاست برای تلاش واشنگتن در به جلو هُل دادن او. پس ما با تمام این کُشتی گرفتنهای تسلیحاتی روبهروییم: آزمون زور و زدوبندهایی که بین نیروهای مختلف در عراق رخ میدهد از جمله مقامات اشغالگر به نمایندگی سفیر ایالات متحد زلمی خلیلزاد که چنان رفتار میکند تو گویی سیاستمداری عراقی است.
اما همه چیز به این نتیجه ختم میشود که سال ۲۰۰۶ احتمالاً سال بسیار سخت و سرنوشت سازی برای عراق خواهدبود، دستکم برای ایالات متحد چون واشنگتن به احتمال زیاد با فشار فزایندهیی برای خارج شدن از عراق روبهرو خواهدبود و این بار از جانبِ کل طیفِ فرقهیی عربهای عراقی. گواه آن آخرین درخواست دولت جعفری در نوامبر ۲۰۰۵ از شورای امنیت است برای تمدید مدت زمان حضور نیروهای سازمان ملل که پوشش قانونی کاذبی است برای حضور نیروهای اشغالگر در عراق. دولت جعفری کوشید در قطعنامهی سازمان ملل که حضور نیروهای اشغالگر را تا پایان سال ۲۰۰۶ مقرر کرده، تصریح بشود که دولت عراق حق درخواست خاتمهی حضور آنها را هر لحظه که بخواهد دارد [۳۰]. در نتیجه ائتلاف عراق متحد مطمئن شد که حق پافشاری بر خروج نیروهای امریکایی را برای خود تضمین کردهاست.
باید این واقعیت را هم افزود که صدریها در پارلمان جدید نسبت به پارلمان قبلی قدرتمندتر شدند. گرچه خصومت قابل ملاحظهیی بین مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و صدریها وجود دارد اما مجلس اعلا نمیتوانست از این واقعیت چشم بپوشد که جریان صدریها در بین مردم ریشه دوانده و دریافت که اگر صدریها را وارد بازی نکند، این صدریها هستند که بخش عمدهیی از رأی مردم را به دست میآورند و آنها با مشکل مواجه خواهندشد یا در انتخابات ضربه خواهند دید. چون اقبال عام به آنها کمتر از صدریهاست: آنها را تبعیدیان در ایران میدانند در حالی که صدر با ورق عراقیها و ملیگرایی عرب بازی میکند و میتواند به سنیهای عرب عراق متوسل شود. در نتیجه حالا اگر از اهرمهای صدر در خیابانها سخن نگوییم، در نهادهای مختلف اهرمهای بسیار بیشتری دارد. صدریها دو چیز را با هم ترکیب کردند: وارد حوزهی انتخابات شدند و سازماندهی تظاهرات گسترده را ادامه دادند که در رسانهها چندان بازتاب نیافت.
چامسکی: این تظاهرات بیرون بغداد هم رخ داده؟
اشقر: آه بله، به خصوص در جنوب. تازگیها چند تظاهرات ترتیب دادهاند که شامل تجهیز حدود یکصد هزار نفر در اعتراض به فقدانِ خدمات عمومی و برق است و اشغالگران را مقصر میداند.
شالوم: کجا؟
اشقر: در چندین شهر، در بغداد، در جنوب، همهجا. وقتی صدریها میگویند: «این جمعه یا فلان روز تظاهرات برگزار میکنیم» هر کجای کشور باشند ترتیبش را میدهند. احتمالا به دلایل امنیتی و لجیستیک فقط تابهحال یک تظاهرات ملی در مرکز داشتهاند که در ۹ آوریل ۲۰۰۵ در بغداد بوده و غولآسا بوده. برآورد نفرات شرکتکننده خیلی متفاوت بود اما در همهی این برآوردها، تعدادِ صدها هزار نفر مشترک بود. این جریان بین شیعیان هرچه تأثیرگذارتر میشود و به خودی خود شکستی فاحش برای ایالات متحد است: جریان صدریها تبدیل به بدترین و هراسآورترین دشمنِ اشغالگران امریکایی شدهاست.
چامسکی: فکر میکنی که این کوششها برای بازسازیها در شهرک صدر [۳۱] تأثیری روی مردم داشته ـ کل این کوششِ بازسازی مقامات اشغالگر را میگویم؟
اشقر: نه، چون فقط حس سرخوردگی مردم را تحریک کرده. وقتی مردم سرعت ارایهی خدمات اولیهی دولت بعث را پس از سال ۱۹۹۱ با امروز مقایسه میکنند، نتیجه میگیرند که این اشغال واقعاً به نیازهای اساسیشان توجهی ندارد و فقط نفت برایش مهم است.
شالوم: نیروهای مقاومت و شورش را به خاطر کُندی بازسازی سرزنش نمیکنند؟
اشقر: گوش مردم بدهکار این حرفها نیست: نمیشود در جنوب شورش را سرزنش کرد چون در آن بخش کشور حضور چندانی ندارد. وقتی مردم در کشورهای غربی دستکم در چپ یا جنبشهای ضد جنگ از «شورش» تمجید میکنند، این مطلب را که شورشی است متعلق به اقلیت مردم نادیده میگیرند. تنها مردمِ دخیل در این شورش سنیهای عرب اند که حدود بیست درصد جمعیت را تشکیل میدهند ـ مردمیکه دلایل خوب، عِرق ملی و آزادی دارند که با اشغال امریکا مخالف باشند، دلایلی که البته با رفتار وحشیانه و ناپختهی نیروهای امریکایی به شدت رشد پیدا میکند. برای هر کس که جامعهی عراق را بشناسد نیروهای مسلح امریکایی در این کشور درست مثل راه رفتن فیلی در مغازهی چینیفروشی رفتار میکنند. اما جدا از این انزجارِ بهحق، بخش مهمی از سنیهای عرب عراق از این واقعیت هم متنفرند که دیگر اقلیت قدرتمندی نیستند ـ گرچه این توهمی است که خیلی از آنها دچارش هستند چون همان موقع هم از هیچ مزیت واقعی برخوردار نبودند. اما این واقعیت هم وجود داشت که سنیهای عرب در تشکیلات نظامی و سیاسی حاکم بعثی عراق، در پارلمان و دستههای افسری ارتش و غیره به عنوان اقلیتی ممتاز دارای اکثریت بودند. البته جرگهی حاکم فقط اکثراً از سنیهای عرب تشکیل نشدهبود بلکه اساساً به حلقهی خانوادگی و قومی صدام حسین محدود بود که از آن بخشهای جامعهی عراق استفادهی زیادی میبرد بهرغم تصویر «مدرنیستی» ظاهری و خیلی نابهجایش.
جمعیت سنی به این دو دلیل و با درجههای متفاوت علیه اشغال، تنفرِ شدیدی احساس میکرد این امر در این واقعیت هم بازتاب یافته که وقتی ادبیات و بیانیههای آنها را بخوانید یا از منابع شورشی چیزی بخوانید اغلب به یک میزان ضد شیعه و ضد امریکایی اند. بیانیهها الزاماً نمیگویند که «ما از شیعهها متنفریم» اما از عباراتی مثل «شیعهی صفوی» استفاده میکنند که نوعی ناسزا است (اشاره به سلسلهیی که به وحشیانهترین شکلی شیعهگری را در سدهی شانزدهم در سرزمین پارس تحمیل کردند) یا اگر بنیادگرا باشند از عبارت «رافضی» استفاده میکنند (به معنی «منکر»، کسانیکه خلافت مشروع را انکار کردند) که تحقیرآمیز است. و خواهند گفت که با دو اشغالگر میرزمند: اشغالگر امریکایی و اشغالگر ایرانی.
چامسکی: آیا سپاه بدر در جنگ ایران و عراق به مثابه بخشی از ارتش ایران عمل میکرد؟
اشقر: از قرار معلوم در ارتش ایران ادغام نشدند. اما کوشیدند از راه کردستان وارد شوند و این از دلایلِ رابطهی دوستانهی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق با نیروهای کُرد است. از سوی دیگر از ۱۹۹۱، اتحادیهی میهنی کردستان، به رهبری جلال طالبانی، به عنوان گروه دارای روابطی نزدیک با ایران شناخته شدهاست.
چامسکی: و با سوریه؟
اشقر: بله، البته. تمام گروههای کُرد روابطی با سوریه دارند، به عنوان پناهنده و در نتیجهی نزاع بین بعث سوریه و بعث عراق پناهندگی سیاسی داشتند.
در خاتمه بگویم که وضعیت فعلی، ایالات متحد را با مشکل بزرگی مواجه کردهاست. میکوشد تا نیروهای سدکنندهیی متشکل از علاوی و ائتلاف کُرد تشکیل دهد به همراه نیروهای پارلمانی سنیهای عرب. دغدغهی اصلی علاوی و امید اصلی واشنگتن، پیروزی بر بعثیهای سابق، کوشش برای دست کشیدن آنها از وفاداری به صدام و متقاعد کردنشان به این است که میتوانند امتیازهایشان را دوباره با همکاری با اشغالگران به دست آورند. علاوی بعثی سابق، مرد همین کار است.
نیروهای شورشی در عراق
شالوم: کمی بیشتر به مسألهی شورش تمرکز کنیم، ویژگی آن چیست؟ آیا شورشیها دستهیی تروریست هستند یا جنبش رهاییبخش ملی؟
چامسکی: جلبیر با اطلاعات بیشتری که از من دارد میتواند بهتر در اینمورد صحبت کند. اما نظر من این است که خیلی ناهمگون است. جنبش مقاومت ملی اصیلی وجود دارد که آشکارا از حمایت مردمی بالایی برخوردار است. نظرسنجی مخفی به سفارش وزرات دفاع بریتانیا که به نشریات این کشور درز کرد [۳۲] و در امریکا گزارش شد نشان داد که ۸۲ درصد مردم خواهان بیرون رفتن نیروهای «ائتلاف» هستند. کمتر از یک درصد گمان میکنند که اشغال امنیت به همراه آورده و ۴۵ درصد معتقدند که حملهها به نیروهای اشغالگر موجه اند. گزارش در نشریاتِ بریتانیایی کمی ابهام داشت. میگوید که ۴۵ درصد کل عراقیها اما پذیرفتنی نیست؛ فکر میکنم احتمالاً منظور عربهای عراقی باشد چون کُردها موافق نیستند. یعنی اینکه منظور آنها از کل عراقیها، همان بخش عظیم عراق عربنشین است که نیروهای اشغالگر در آن مستقرند؛ این نیروها در نواحی کُردنشین مستقر نیستند. به هر حال مقاومت ملی ظاهراً از حمایت مردمی بالایی برخوردار است. از سوی دیگر گروه تروریستی وجود دارد که مراسم تشییع جنازه و غیره را منفجر میکند. به هر حال نیروهای متفاوتی وجود دارند. فکر نمیکنم بشود همهی اینها را کنار هم گذاشت و بهشان گفت شورشی. جلبیر مطمئن ام میتوانی تصویر روشنتری به ما نشان بدهی.
اشقر: ۴۵ درصد عملاً ممکن است: اکثریت عمده نه قاطع عربها. اگر طبق باور عام، کُردها را ۲۰ درصد جمعیت عراق در نظر بگیریم و بپذیریم که کمابیش هیچ کُردی از مقاومت مسلحانه علیه اشغال حمایت نمیکند، به این معنی است که اکثریت ۵۶ درصدی غیر کُرد از آن حمایت میکنند. سؤالِ پرسیده شده در نظرسنجی ظاهراً باید این بودهباشد: «آیا عملیات مسلحانه علیه نیروهای ایالات متحد و بریتانیا موجه است؟» میتوانید مطمئن باشید که اکثریت قاطع عربهای سنی خواهند گفت بله. و احتمالاً بخش مهمی از شیعیان هم خواهند گفت بله. گرچه چون گروههایی مسوولیت حملهها به نیروهای امریکایی و کشتار جمعی شیعیان را میپذیرند، شورش در کل توسط اکثریت شیعیان منفی قلمداد میشود. میشود با در نظرگرفتن آخرین نظرسنجی بینالمللی پژوهش آکسفورد برای شبکههای ABC و BBC و غیره چیزی به دست آورد [۳۳]. این نظرسنجی نشان میدهد که اکثریت قاطع عراقیها، ۶۵ درصد، با حضور «نیروهای ائتلاف» مخالف اند. میدانیم که نظرسنجیها در کل مشکلاتی دارند و این مشکلات در مورد کشوری مثل عراق بیشتر هم هست. با این وجود نظرسنجی نشان میدهد که ۴۷ درصد میخواهند که نیروهای خارجی همین که دولت عراق بتواند امنیت را برقرار کند کشور را ترک کنند. در مقایسه با ۲۶ درصد که میخواهند نیروهای خارجی هرچه سریعتر آنجا را ترک کنند. اما اگر ۱۹ درصدی را که میخواهند نیروهای خارجی درست پس از تشکیل دولت بعدی، کشور را ترک کنند ـ که در نظرشان خیلی زود است ـ به آن بیفزاییم، رقم بالای ۴۵ درصد به دست میآید که کمابیش مساوی رقم کسانی است که میگویند در صورت رفتن نیروهای امریکایی امنیت تأمین میشود. فکر کنم در پرتو این آمار بشود با اطمینان فرض کرد که اجماع بالایی در کشور برای برنامهیی وجود دارد که به دنبال بیرون رفتن نیروهای خارجی است. این بخشی از برنامهی ائتلاف عراق متحد قبل از انتخابات ژانویهی ۲۰۰۵ بود. ایالات متحد نیاز داشت که این از برنامهی دولتها بیرون بیاید. ائتلاف کُردها هم به همین نیاز داشت وقتی با نوعی قرارداد با ائتلاف عراق متحد به توافق دولتی رسید.
شالوم: این توافق به سال ۲۰۰۵ برمیگردد؟
اشقر: بله، ماه آوریل، وقتیکه مذاکرات به این نتیجه انجامید که رییس دولت جعفری باشد. و از آن به بعد، رهبری ائتلاف عراق متحد و خود جعفری با استفاده از همان بحثهای دولت بوش بارها گفتهاند که نمیتوانیم برنامهی زمانی داشتهباشیم چون مصنوعی و خطرناک خواهدبود. در مورد جعفری فکر میکنم از باور خوب او بود نه از بهانه برای پنهان کردنِ آرزوی تداوم اشغال. جعفری میگفت همین که بتوانیم، زمام امور را در مناطق یکی پس از دیگری در دست خواهیمگرفت و وقتی باور داشتهباشیم که خودمان قادر به مدیریت هستیم از گروهای خارجی خواهیمخواست که بروند. اما از حالا به بعد، ائتلاف عراق متحد زیر فشار زیادی از ناحیهی صدریها خواهدبود. صدریها قبل از انتخاباتِ پیشِ رو موفق شدهاند موافقت جریانهای مختلفی را که احتمالاً در دولت بعد حضور خواهندداشت، از جمله اجزای مختلف ائتلاف عراق متحد، نسبت به تعیین برنامهی زمانی برای بیرون رفتن نیروهای خارجی به دست بیاورند.
چامسکی: تعهد ائتلاف عراق متحد به نظرت چهقدر جدی است؟
اشقر: باید دید. از حرفهای مختلفِ چهرههای ائتلاف عراق متحد، مقامات و دیگران، میشود متوجه این قضیه شد که معتقدند سال ۲۰۰۶ سال آخر اشغال خواهدبود ـ یعنی قبلاز پایان آن سال میتوانند بدون حضور امریکا مدیریت کنند. و این در شروطی که میخواهند در قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل دربارهی گسترش حضور نیروهای اشغالی بگنجد بازتاب دارد. متقاعد شدهاند و حتا مقتدا صدر میتواند درک کند که نیاز دارند مطمئن شوند میتوانند شرایط را کنترل کنند.
چامسکی: کنترل در برابر چه کسی؟
اشقر: اساساً در برابر بعثیها و شاخهی القاعدهی ابومصعب الزرقاوی، «سازمان القاعده در سرزمین بینالنهرین». صدریها هم این دو را دشمنان خطرناکی میدانند.
چامسکی: اما بعثیها در این مقطع چه جور سازماندهی دارند؟
اشقر: اینجا به مسألهی شورش میرسیم.
اول از همه، به نظر میرسد که در دورهی اول اشغال وقتی شورش مسلحانه داشت تبدیل به پدیدهی مهم و بعد عمدهیی میشد، بیشتر کنشهای مقاومتی، کنشهای محلی گروههای محلی منزجر از رفتار نیروهای امریکایی و متنفر از اشغال بود. این گروههای محلی به شدت علیه اشغال عمل میکردند و بیشتر آنها در مناطقی که به ندرت شیعه میبینید. به کنشهای فرقهیی متوسل نمیشدند. اما بعد قتل و غارتها یا کشتارهای جمعی از طریق بمبگذاری در ماشینها یا حملههای انتحاری با ماهیت فرقهیی شروع شد از جمله قتلِ اوت ۲۰۰۳ آیتالله محمدباقر حکیم، رییسِ مجلسِ اعلای انقلاب اسلامی عراق که برادرش عبدالعزیز جایش را گرفت. قتل را زرقاوی به عهده گرفت اما اینکه این کار را زرقاوی برای خودش کردهباشد یا برای بعثیها معلوم نیست چون گرچه پیوند قبل از اشغال یا قبلاز یازده سپتامبر بین القاعده و بعث عراق جعل محض است میشود مطمئن بود که روابط جدیدی بین شبکههای مسلح زیرزمینی شکل گرفتهاست. دستگاه بعثی با تجربهی سال ۱۹۹۱ که ارتشی سه برابر سال ۲۰۰۳ داشت، به خوبی میدانست که حریف نیروهای امریکایی نخواهدشد. آنقدر احمق نبودند که آن جنگ را فراموش کنند و بنابراین خود را آمادهی اشغال کردند. میشود اینجا آنها را با نازیها مقایسه کرد که به نظرم خیلی مبالغهآمیز نیست چون رژیم بعث تحت امر صدام در واقع دولتی شبهفاشیستی بود ـ تردیدی ندارم و اگر میگویم «شبهفاشیست» به این خاطر است که از همان حمایت گستردهی مردمی فاشیسمِ سنتی برخوردار نبود. قیاس از این جهت که دستگاه بعثی چیزی شبیه به همان نیروهای «گرگ ـ آدم»، تدارک دید که نازیها در جنگ با متفقین در سال ۱۹۴۵ در نواحییی از آلمان که مواضعشان را از دست میدادند، از آنها استفاده میکردند. همینطور بعثیها مثل نازیها مقادیر زیادی پول نقد و سلاح پسانداز و پنهان کردند ـ منابع عظیم. البته بعد از اشغال مدتی طول کشید تا دوباره خود را سازماندهی کنند اما بعدش شروع به عمل کردند.
چامسکی: کشتارهای فرقهیی را به آنها نسبت میدهی؟
اشقر: البته. معتقدم که بیشتر کشتارهای فرقهیی با جهتگیری سیاسی را میتوان به آنها نسبت داد مثل حملههای فرقهیی غیرمستقیم به مراکز سربازگیری یا پلیسگیری یا به پلیس.
چامسکی: هدفهای مدنی مشخص چه؟ مثل تشییعجنازهها و مساجد؟
اشقر: حملههای کور، بیشتر حملههای انتحاری به هدفهای مدنی مشخص به نظرم به احتمال زیاد کار بنیادگراهای سفتوسخت اسلامی، وهابیها (یا به قول خودشان سَلَفیها) است که شیعهها را مرتدهایی میدانند که باید با آنها جنگید. سخنرانی معروف زرقاوی با اعلان جنگ به شیعیان با لحن و عبارات به شدت هراسآور و اصطلاحات خیلی خشنی همراه بود.
پس همه نوع کنش و گروهها وجود دارند اما فکر میکنم بشود پذیرفت که بخش اصلی شرکتکنندگان در عملیات مسلحانه بیشتر با احساسات ملیگرایانه مبادرت به این کار میکنند تا با احساسات فرقهیی. رسانههای جمعی در عمل تصویر تحریفشدهیی ارایه میدهند چون پوشش خیلی بیشتری به کشتارهای وحشیانهی فرقهگرایانه میدهند تا به حملههای روزانه، وسایل انفجاری دستساز و کنشهای دیگری که عموماً اتفاق میافتند و در تمام نواحی سنینشین عرب گستردهاند.
در دو دور اخیر انتخابات توازن سیاسی نیروها به دست آمدهاست: رفراندوم ۱۵ اکتبر ۲۰۰۵ و انتخابات ۱۵ دسامبر ۲۰۰۵. بعضی از گروههای اصلی مدعی عملیات نظامی اعلام کردند که تحریم انتخابات ژانویهی ۲۰۰۵ که در نواحی سنینشین عرب دستور داده و تحمیلش کردهبودند اشتباه بود چون بهگفتهی خودشان اهرمی را که میتوانستند در آیندهی سیاسی کشور از آن سود بجویند از دست دادند. این را فهمیدند و در نتیجه تصمیم گرفتند که مشارکت در فرایند انتخابات را با رأی نه به پیشنویس قانون اساسی در ۱۵ اکتبر و رأی آری به نامزدهای عرب سنی در انتخابات پارلمان تأمین کنند.
چامسکی: حزب بعث از آنها حمایت نمیکرد؟
اشقر: نه، گرچه هواداران صدام شبکهیی تشکیل داده بودند، تضمینی برای کنترلش نداشتند و ندارند، چون اهرمهای کلیدی قدرت را از دست دادهاند. پس روشن است که بخش بزرگی از دستگاه پیشینِ بعثی وجود دارد که خودبهخود کار میکند و دیگر «وفادار به صدام» نیست. اما جناح «وفادار به صدام» همچنان وجود دارد و منابع زیادی دارد مثل چند وبسایت. موضعشان به دلایل قانعکننده به شدت علیه هرگونه مشارکتی در فرایند انتخابات بود. میدانستند که هیچ شانسی برای حکمرانی دوباره بر کشور از راه انتخابات ندارند مگر آنکه انتخابات تقلبی مثل آنچه بلدند ترتیب دادهشود. و به هر حال فهم آنها از قدرت، انتخابات واقعی یا آزاد نیست. پس علیه هرگونه مشارکت در انتخابات برداشتی خیلی روشن داشتند مانند زرقاوی که هرگونه ایدهی انتخاباتی را رد میکند. با این وجود دیدیم که دو انتخابات با استانداردهای عراق خیلی خوب و در آرامش برگزار شد. این قطعاً به خاطر اقدامات اشغالگران نبود، به خاطر تغییر برداشت گروههای عمدهی شورشی بود. حسِ توازن نیروها وجود داشت چون اینطور بگویم که نشان داد بیشتر جناحهای مهم شورشی میتوانند انجامِ انتخابات در محیطی امن را تأمین کنند. البته امروز در پرتو نتایج انتخابات که برای عربهای سنی خیلی نومیدکننده بود، بعثیها بیانیهیی تدوین کردهاند که میگوید: «به شما هشدار میدهیم که این انتخابات بیمعنی است و شما با این کار به اشغالگران خدمت کردهاید و با رأیتان به آنها مشروعیت بخشیدهاید».
چامسکی: در وبسایت بعثیها اینها را میبینیم؟ به عنوان وبسایت بعثی مطرح اند؟
اشقر: البته. وبسایتهایی با عکسهایی از صدام حسین وجود دارد. چند سایت خیلی رسمی بعثی داریم که بیانیههای رسمی حزب بعث و بیانیههای عزتابراهیم الدوری، عضو ارشد فرماندهی بعث که هنوز آزاد است در آنها آمدهاست. (اخیراً گزارش شد که مُرده، بعد گزارش اشتباه از آب درآمد).
آخرین انتخابات با مشارکت گستردهی مردم عراق از هر طیفی، توازن قوای سیاسی و قومی و فرقهیی را به روشنی نشان داد. بسیاری از عربهای سنی عراق به این افسانه باور دارند که جمعیتشان خیلی بیشتر از ۲۰ درصدی است که گفتهمیشود. این واقعیت که مشارکت ۵۸ درصدی در انتخابات ژانویهی ۲۰۰۵ وجود داشت که آنها ـ برخلاف شیعهها و کُردها ـ بهطور گستردهیی تحریمش کردند، آنها را به این نتیجه رساند که حدود ۴۰ درصد جمعیت را تشکیل میدهند و در میان عربهای عراق آنها را همسنگ شیعهها کَرد و چون ۲۰ درصد عراقیها کُرد هستند که سنی هم هستند، عربهای سنی ادعا کردند که ۶۰ درصد سنی در عراق وجود دارد که در اکثریت اند. در نتیجه چون برونداد انتخابات اخیر این ادعا را تأیید نکرد، آنها به شمارش آراء اعتراض کردند و نتایج را تقلبی دانستند که خیلی متقاعدکننده نبود. در حالی که بهطور طبیعی ایرادها و مشکلاتی از همه نوع در انتخابات وجود داشت که قطعاً انتخاباتی کامل نبود اما اجماعی میان شاهدان وجود داشت که این بازتابِ واقعی توازن قوا در کشور است. گرچه رهبران سنی عرب نتایج را زیر سؤال بردند به نظر من آنقدر ابله نیستند که به افسانهی موکلانشان، ایمان داشتهباشند. آنها میکوشند از این اعتراض و زیر سؤال بردن نتایج انتخابات به عنوان برگ برنده استفاده کنند تا در سطح دولت به آنچه میخواهند برسند وگرنه تهدید میکنند که از دادنِ مشروعیت به مجلس جدید یا، اجازه به تشکیلِ دولت جدید تن میزنند.
چامسکی: برداشت سعودیها از انتخابات چه بود؟
اشقر: سعودیها از مشارکت عربهای سنی در انتخابات حمایت کردند.
چامسکی: نتیجه را هم پذیرفتند؟
اشقر: سعودیها از نیروهای عمدهی عرب سنی که انتخابات را زیر سؤال بردند، حمایت میکنند بهویژه حزب اسلامی که شاخهی عراقی اخوانالمسلمین است. اما سعودیها چهگونه میتوانستند به انتخابات ایراد بگیرند وقتی خودشان یک پارلمان هم ندارند؟
چامسکی: حمایت قوی میکردند یا سکوت؟
اشقر: در انتخابات دخالت نکردند.
چامسکی: به نظرم خیلی نگران بودند.
اشقر: البته که هنوز هم هستند. در اظهارات عمومی که پر آبوتابترینشان اظهارات وزیر امور خارجهشان، سعود الفیصل در نیویورک و جاهای دیگر بود گفتند که ایالات متحد ناشیانه شیعیان را در عراق به قدرت رساند و ایران را تقویت کرد.
چامسکی: رسمی؟
اشقر: بله، او در جلسهی شورای روابط خارجی در نیویورک این حرف را زد [۳۴] که به واکنشهای غضبناک شیعیانِ عراق در مخالفت با دخالت او انجامید. وزیر کشور عراق، رهبر برجستهی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، از کلمات زنندهیی علیه وزیر سعودی و خانوادهی آل سعود استفاده کرد و گفت که آنها شتربانانِ متحجری اند و چیزهایی از این دست. این باعث تنش زیاد بین دو کشور شد.
شالوم: اینها بعد از دسامبر بود؟
اشقر: خیلی قبلش، سپتامبر ۲۰۰۵ بود، قبل از رفراندوم ماه اکتبر. اولینباری نبود که سعودیها روشن و واضح نگرانیشان را دربارهی عراق بیان میکردند، تعجبآور این بود که آنها آشکارا اعلام کرده بودند که امریکا اشتباه کردهاست.
در مورد نتایجِ انتخاباتِ عراق باید اشاره کنم که فقط گروههای عربِ سنی انتخابات را زیر سؤال نبردند، ائتلاف علاوی هم به آن اعتراض داشت، واقعیتی که نشان میدهد ایالات متحد به شدت از اعتراض دفاع میکرد. ائتلاف عراق متحد میکوشد تا از هر ائتلافی بین علاوی، گروههای عربِ سنی و کُردها جلوگیری کند. طرفداران صدر که نمایندهی نوعی احساسات ملیگرایانهی عربی در میان شیعیان اند، میکوشند تا با سنیهای عرب معاملهیی بکنند چون کُردها را به ایالات متحد خیلی نزدیک میدانند و به هرحال خیلی دلِ خوشی از آنها ندارند.
اما طرفداران صدر با بیشترِ نیروهای سنی عرب دربارهی بعثیها اختلاف نظر اساسی دارند چون صدریها به شدت رادیکال و ضد بعثی اند. همانطور که اشاره شد، آتش زدن عروسک صدام حسین در کنار عروسک بوش و بلر در تظاهرات عظیم ۹ آوریل ۲۰۰۵ کاملاً این را نشان میداد. پیچیده است چون صدریها که به شدت علیه اشغال ایالات متحد عمل میکنند، همزمان کاملاً طرفدار رویهی غیر بعثیکردنِ چلبی اند و این تنها ناحیهی توافقشان با چلبی است ـ در هم کوبیدن بعث! داستان خانوادهی صدر را مرور کنیم: پدرِ مقتدا و دو تا از برادرهایش را بعثیها کشتند و دیگرخویشاوندانش را رژیم بعثی به شدت شکنجه داد و کشت. پس درک این مطلب که چرا خود مقتدا صدر و البته موکلانش ـ بخشهای ستمدیدهی مردم عراق که در رژیم صدام بهشدت رنج کشیدند ـ از چنین تنفر عمیقی نسبت به بعثیها برخورداند، راحت است.
در نتیجه با دانستن این مطلب، صدریها در ائتلاف سنیشان گزینشگرند. میکوشند تا اساساً روابط دوستانهیی با آن سنیهای عرب که نمیشود بهشان ظنِ بعثی بودن برد، برقرار کنند. اساساً برای اخوانالمسلمین هم همینطور است که در زمان صدام آزار دیدند و همینطور انجمن علمای مسلمان. درون ائتلاف عراق متحد بین طرفداران صدر، که خواهان ائتلاف با اینها هستند، و مجلس اعلای انقلاب اسلامی که با ائتلاف کُردها روابط صمیمانه و پیوندهای قدیمی دارند، ناسازی وجود دارد. اما غیرممکن است که دولت جدیدی تشکیل شود که بر پایهی ائتلاف سه حزبی نباشد. آنچه باقیمیماند این است که آیا علاوی روی صحنه میماند و ایالات متحد در اینباره فشارهایش را میآورد یا نه. سفیر امریکا، خلیلزاد مانند سلفش ت. لاورنس۳۳ در تاریخ مستعمرات تبدیل به بازیگری محلی شدهاست. او با علاوی و بعد با علاوی و کردها جلسههای مشترک دارد و با برخی از نیروهای سیاسی علیه بقیه به روشی کاملاً آشکار توطئه میچیند ـ آشکار برای عراقیها نه برای خارجیها چون گزارش رسانهها خیلی سطحی است.
چامسکی: خلیلزاد را چهرهیی حنثا معرفی میکنند که میکوشد صلح برقرار کند.
اشقر: و البته اصلاً اینطور نیست. سخنگویان ائتلاف عراق متحد بارها به این واقعیت اشاره کردهاند که ـ خیلی آشکار میگویند ـ ایالات متحد میکوشد گزینههایش را بر آنها تحمیل کند. این واقعیت در عراق برای عموم مردم روشن است. ملوین لِرد، وزیر دفاع امریکا در اوج جنگ ویتنام از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ وقتی نوشت: «آنهایی که دولت جدید عراق [جعفری] را «بازیچهی» واشنگتن مینامند، نمیدانند دولت بازیچهی واقعی چیست» [۳۵]. کاملاً درست میگفت. لرد میداند، واقعاً خیلی خوب میداند!
سیاست امروز امریکا در عراق
شالوم: البته به این مطلب اشاره کردهایم اما ایالات متحد تا به امروز در عراق چه میکند؟
چامسکی: حتا بدون پرداختن به جزییات از روی اصول مشخص است. از منظر سیاستگذاران امریکا تحمیل چیزی مثل اقمار اروپای شرقی یا اقمار امریکای مرکزی خیلی ضروری است. اگر این کار را نکنند به دلایلی که قبلاً دربارهاش صحبت کردیم فاجعهبار است. باید دولت واقعاً دستنشاندهیی را تحمیل کنند شاید با درجاتی از استقلال درونی مثلِ اقمار اروپای شرقی مسکو و عملاً حتا اروپای اشغالی نازیها. ویشی خودش کارهایش را میکرد، نازیها نمیکردند. ویشی حمایت مردمی زیادی داشت. نیروهای امنیتی راه خودشان را میرفتند، نیروهای سیاسی راه خودشان را و خیلی از روشنفکران هم حمایتشان میکردند برخلاف داستانهایی که بعداً سرهمبندی شد. یا در امریکای مرکزی: همین که ایالات متحد هر نیروی مردمی را در هم کوبید آن را به نخبگان سنتی مرتبط با خود سپرد. عملاً تمام صحبتها دربارهی آلمان و ژاپن بعد از جنگ هم داستانپردازی است. ایالات متحد به معنای واقعی کلمه مقاومت را در اروپا و ژاپن در هم شکست و ساختارهای سنتی در بردارندهی همدستهای فاشیستش را دوباره به آنها تحمیل کرد. در آلمان نظارت زیادی روی آن نداشتند اما این کار را کردند. کسی نمیداند اما جرج کِنان۳۴ بود که در ۱۹۴۶ درخواست کرد «در برابر نفوذ شرق در آلمان غربی دیوار بکشند» [۳۶]. سیاستگذاران ایالات متحد از جنبش کارگری آلمان و از مقاومت میترسیدند. مقاومت بعد از جنگ دوم جهانی، اعتبار زیادی داشت. دمکراتهای رادیکال، سوسیالیستها، کمونیستها و بقیه عضوش بودند و امریکا باید آن را در هم میشکست. این کار را با وحشیگری زیاد در ایتالیا و یونان و به روشهای متنوع دیگری در آلمان، فرانسه، بلژیک و جاهای دیگر انجام داد. ایالات متحد به همدستی در سرنگونی وحشتبار دمکراسی ایتالیا دستکم تا دههی ۱۹۷۰ ادامه داد. بعد از آنش را نمیدانیم چون مدرکی نداریم، من تصور میکنم هنوز ادامه داشتهباشد.
در ژاپن داگلاس مک آرتور که درکش از دمکراسی احتمالاً همانقدر بود که در تعلیمات اجتماعی کلاس هشتم آموختهبود، ابتدا به ژاپن اجازه داد تا عملاً شروع به ساخت نهادهای دمکراتیک بکند. لیبرالها در واشنگتن خشمگین شدند و چیزی را که «جریان به عقب» نامیده شد در سال ۱۹۴۷ بنا نهادند تا جنبش کارگری را تضعیف و نخبگان سنتی و اساساً چیزی شبیه به نظم سنتی را حفظ کنند. به انجام اینکار موفق شدند و از آن موقع دولت تکحزبی روی کار است [۳۷].
و در امریکای لاتین لازم نیست دنبال داستان بگردیم چون معروف است یا باید باشد. در دوران ریگان که ریشهی دولت فعلی است، وحشیگریهای رذیلانهیی خیلی بدتر از هرآنچه در اقمار اروپای شرقی رخ داد، صورت گرفت. اما همین که خرد کردن نیروهای مردمی محلی انجام گرفت، دولتهایی را که «دولت مشروع» نامیدند روی کار آوردند.
میتوان منتظر همین چیزها در عراق هم بود. البته روشنفکرانِ باسواد به پارادوکس اشاره خواهندکرد. پیشتر به تامس کاروترز، مقام پیشین اشاره کردیم که دریافت همهی دولتهای امریکا ـ که بهمان اطمینان میدهد، «صداقتشان» محلِ تردید نیست ـ فقط وقتی دمکراسی را ترویج میکنند که به ترویج منافع راهبردی و اقتصادی ایالات متحد کمک کند. او در کتاب ۲۰۰۴ خود دربارهی «ترویج دمکراسی» پس از جنگ سرد [۳۸] میگوید که میترسد بهرغم صداقت دولت در عراق همین خط مشی پی گرفتهشود. جلالخالق! بله، صداقت داریم؛ حتا وقتی مدام مخالف آنچه میگوییم عمل میکنیم، خللی در صداقتمان پدید نمیآید. بعد مقامات ایالات متحد میکوشند جلوی انتخابات عراق را بگیرند یا طبق گفتهی جلبیر مسیرش را تغییر دهند. هنوز هم همین است. کاری که باید بکنند ادامهی این خط قوی، استمرار آن و تحمیل رژیمی شبیه به السالوادر یا لهستانِ زیر نظارت شوروی یا نظام ویشی است به عراق. اما این کارِ راحتی نیست؛ عراق، السالوادر نیست.
اشقر: کاملاً موافق ام. ایالات متحد امروز در عراق توی مشکل عمیق، خیلی عمیقی دستوپا میزند. اگر وضعیت را با عبارتهایی مثل «شکست مطرح نیست» بسنجید ـ به خاطر اهمیت آنچه به دلایل ذکر شده در خطر است ـ ژرفای مشکل را با خودِ همین عبارتهای واشنگتن درمییابید. همانطور که نوآم گفت درست با همان طرحهای سال ۱۹۴۵ برای ژاپن و آلمان به آنجا رفتند. به طرحهای دربارهی ایتالیا کاری نداشتند گرچه شرایط عراق شباهت بیشتری به ایتالیای پس از جنگ دارد چون در هر دو کشور نیرویی با پایگاه تودهیی وجود دارد ـ حزب کمونیست ایتالیا در ۱۹۴۵ و ائتلاف عراق متحد امروز ـ که امریکا بر آن نظارت ندارد و پیوندهایش با دولتِ دشمن امریکاست. در مورد ایتالیا، اتحاد شوروی بود و در مورد عراق، ایران است. پس توازن قوا در عراق خیلی بدتر از آن چیزی است که در ایتالیا با آن مواجه بودند. در ایتالیا توانستند از پسِ حزب کمونیست برآیند در حالی که کنار زدنِ ائتلاف عراق متحد خیلی مشکلتر است. مقامات امریکایی در چند سال گذشته از هر ترفندی استفاده کردهاند ناموفق بوده. خلیلزاد نمیتواند معجزه کند. پس اگر همهچیز همینطور پیش برود مشکل واشنگتن این است که چه بکند. اکنون در مقالهها و وبسایتهای منتشر شده در عراق نگرانیهایی بیان میشود از این واقعیت که ایالات متحد در فکر اجرای یک کودتاست. تازگی رسوایییی در عراق به وجود آمد، نمیدانم اینجا هم گزارش شد یا نه: وزیر دفاع ترتیبی داد تا علاوی جوری از ارتش سان ببیند انگار که رییسجمهور است. وزیر دفاع عراق در دولت جعفری که بعد از انتخابات ژانویهی ۲۰۰۵ تشکیل شد، توسط ایالات متحد تعیین شد. ائتلاف متحد ـ در این مورد مجلس اعلای انقلاب اسلامی ـ چنان کرد که وزیر کشور را بعد از مشاجرههای بسیار با امریکا و نمایندگانش برای خود نگه دارد. اما مقامات اشغالگرِ مدنی و نظامی امریکا اصرار داشتند وزیر دفاع تحت فرمانشان باشد ـ سکان نامزدشان را در دست داشتند ـ و کوشیدند که ارتش را به کنترل خود درآورند، دستکم دستهی افسران را. خیلی از بعثیهای عراق را به سر جاهایشان برگرداندند، این کار از وقتی شروع شد که علاوی در رأس دولت موقت بود و تا به حال ادامه دارد. این واقعیت که ارتش ملک طلق ایالات متحد است شایعهی کودتا توسط ارتش عراق را ممکن میکند.
کل کارزار تبلیغاتی اخیر ایالات متحد دربارهی دست داشتن وزیر کشورِ عضو ائتلاف متحد و مجلس اعلای انقلاب اسلامی در سرکوب و شکنجه کاملاً دروغ است. وقاحت واقعی است. علاوی که اخیراً اعلام کرده سوءاستفادهها از حقوق بشر ـ که آنها را محدود به وزارت کشور کرده ـ امروز «بدتر» از زمان صدام حسین است، [۳۹] خودش این کاره است! این علاوه بر آنکه اغراقِ خیلی واضحی است، ادعایی شگفت هم هست. سرک میکشیدم که ببینم چهطور انواع مفسران، از مفسرانِ جریان اصلی تا منابعِ ضد جنگ از نقلِ چشموگوشبستهی سخنان او خوشحال اند؛ همه باید بدانند که وقتی علاوی با حمایت کامل ایالات متحد در رأس دولت موقت بود، تنها کسی بود که با کمک «مشاوران» امریکایی که بعضیشان در السالوادر یا همچین جایی آموزش دیدهبودند، تکاورهای پلیس ویژه در بازداشتگاههای مخفی گذاشت و در زمان او بود که شکنجه توسط نیروهای عراقی در حضور مشاوران امریکایی شروع شد. این ریاکاری محض است که میکوشد تا احساساتِ فرقهیی سنیهای عرب را علیه شیعیان بشوراند و به افکار عمومی غرب و امریکا غیرمستقیم بقبولاند که نیروهای شیعه چهقدر «بد» هستند. نگرانیها اینطور توجیه میشوند. به یاد بیاورید که رامسفلد از سال ۲۰۰۳ گفته که ایالات متحد هرگز اجازه نخواهدداد دولتی به سبک ایران در عراق روی کار بیاید. این معادلِ امریکایی دکترین برژنف، «خودمختاری محدود» است: [۴۰] مختارید که هرچه میخواهید بکنید اما تا زمانیکه ما بپذیریم.
مشکل دولت بوش این است که حتا کودتا، انتخابی واقعبینانه نیست. درست است که احتمالاً میتواند بر بسیاری از افسرها تکیه کند اما اکثر سربازها شیعه یا کُردند ـ کل واحدهای «پیشمرگه»ی کُرد وارد ارتش شدهاند. بعید است که سربازان شیعه دستورهای فرماندهی تحت امر ایالات متحد را علیه مردمِ خود اجرا کنند. و کُردها دوشادوش سنیها نخواهند جنگید چون ائتلاف کُردی اساساً نگران حکمرانی بر شهر کرکوک است که نفت دارد و رقبایش آنجا شیعهها نیستند بلکه عربهای سنی و ترکمنها هستند.
به این خاطر کل این وضعیت خیلی پیچیده است. ایالات متحد به موقعیت سیاه و سفید که نظارت بر آن به نسبت آسان است عادت کرده. اما پیچیدگی جوامع خاورمیانه چنان است که به آدمهای باهوشتری از تبهکاران سرگرم در منطقه نیاز دارد.
آنها مشکل واقعی دارند و سؤال این است که راهبرد سیاسی امریکا اکنون چیست؟ راهبرد آنها کوتاهمدت است. در زدوبند برای تشکیل دولت بعدی دست دارند و میکوشند موقعیت خود را تثبیت کنند. آیا راهبرد بلندمدت دارند؟ تردید دارم چون همهچیز از بین رفته. (چامسکی: هدف درازمدت دارند). البته. همانطورکه بحث کردیم میخواهند منابع انرژی منطقه را کنترل کنند. مشکل این است که برای رسیدن به این هدف از چه ابزاری سود میبرند؟ و فکر میکنم در این زمینه آشفتگی دارند. وقتی از نزدیک کارهای آنها را در منطقه پیگیری میکنید، حس میکنید خط مشیهاشان تغییر مییابد؛ از نظر پراگماتیک میکوشند به ناملایمات واکنش نشان دهند اما واقعیت این است که راهبرد درازمدت مناسبی ندارند.
مشکل اینجاست که کل این قضیه واقعاً نگرانکننده است: افکار عمومی عراق نگران برنامههای امریکاست چون غول زخمی، خیلی خطرناک است.
چامسکی: آیا شیعیان عراق، اتهام شکنجه را حرکتی ضد شیعی میدانند؟
اشقر: بله، اکثریت قاطع شیعیان این را به شدت دروغ میدانند و وقتی میشنوند علاوی این اتهامات را میزند، خیلی عصبانی میشوند چون واقعاً از او متنفرند. به خصوص صدریها که همزمان سرسختترین مخالفان امریکاییها هستند. مجلس اعلاء ادعا میکند که آنهایی که شکنجه شده یا به قول خودشان باهاشان «بدرفتاری» شده، «تروریست» بودهاند: این عمل را کاملاً مشروع میدانند، چون درست همان راهی است که ارتش امریکا به آنها نشان داده. دربارهی بخشی از جهان صحبت میکنیم که متأسفانه فرهنگ واقعی حقوق بشر در آنجا وجود ندارد و شکنجه آنجا کاملاً عادی است. و اگر دولت بوش نمایندهی خودخواندهی تمدن غرب، شکنجه را در شرایط خاصی قانونی میداند، چرا باید شیعیان عراق یا هرکس دیگر را برای اینطور فکر کردن سرزنش کرد؟ در نتیجه کارزار واشنگتن علیه وزیر کشور ناراحتی به بار آورد و آن را ترفند ایالات متحد علیهی ائتلاف متحد دانستند. واقعیت است که نیروهای مسلحِ وزارت کشور، پر از چریکهای متشکلِ جناحهای مختلفِ ائتلاف متحدند ـ اما نه در نتیجهی «عملیات نفوذی» چون در این مورد رازی وجود ندارد. آنها خیلی روشن شبهنظامیانشان را وارد نیروهای مسلح کردند که سیاست رسمی مورد حمایت ایالات متحد بود و به جای اینکه زیر نفوذ باشند، نیروهای وزارت کشور را تحت کنترل خود گرفتند. حضور چریکهای مجلس اعلای انقلاب اسلامی و به خصوص صدریها درون این نیروها خیلی توی چشم میزند. گزارشها میگویند که روی بیشترِ ماشینهای پلیس تصاویر مقتدا صدر یا دبیران مجلس اعلای انقلاب اسلامی به چشم میخورد که حتا خیلی واضح نشان میدهد اوضاع چهقدر از کنترل ایالات متحد دررفتهاست.
جنبش ضد جنگ چه باید بخواهد؟
شالوم: جنبش ضد جنگ باید چه موضعی در عراق بگیرد؟ چه باید بخواهد؟
چامسکی: یک ارتش اشغالگر یا نیروی حملهور مثل نیروهای امریکایی البته فقط دو مسوولیت دارد. یکی جبران خسارتی که وارد آورده و دیگر اینکه بگذارد مردم راهشان را بروند. یعنی باید راهِ مردم عراق را رفت، هرچه باشد. خیلی روشن است که نظر مردم چیست. چون مدرک اساسییی از حمایت گسترده از اشغالگران نظامی وجود ندارد، آنها باید بیرون بروند و این باید در اینجا هم موضع همه باشد. و نمیشود نادیده گرفت که باید کوششی انجام داد برای آگاه کردن مردم از آنچه در خطر است. مردم باید از خطرهای پیشِ روی ایالات متحد در ابقای نوعی رژیم دستنشانده در عراق آگاه شوند. این اولویت عمده و درجهیکِ هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه است. همین که نیروهای ضد جنگ این را درک کنند، دیگر در آن مشارکت نمیکنند.
اشقر: من با نوآم در روش تعریف مسوولیت موافق ام. اما فکر میکنم در این مورد هشدار دادن به روشهای دیگر تعریف مسوولیتها مهم باشد. در برخی جوامع قانونی فجیع وجود دارد که اگر مردی به زنی مجرد تجاوز کرد، باید با او ازدواج کند. در مقام مقایسه این همان چیزی است که از برخی از محافلِ ایالات متحد میشنویم: ما به عراق تجاوز کردهایم و باید با او ازدواج کنیم، «باید آنجا بمانیم، آنجا مسوولیتی داریم». باید با این دید به مسوولیت، سفتوسخت مبارزه کرد. باید روشن شود که اگر عراقیها برای تثبیت کشورشان و ساختن نهادهایشان احتیاج به کمک نظامی دارند، بدترین منبع ممکن برای این کمک ایالات متحد و نیروهایش خواهندبود. در مورد عراق میگویم که مسوولیت ایالات متحد اساساً ترمیم است و ارایهی هر کمک مورد نیاز اما نه با اشغال، اگر واشنگتن واقعاً حس مسوولیتپذیری و دغدغه برای عراق داشت، نیروهایش را مدتها قبل از عراق بیرون میآورد و برای گروههای سازمان ملل یا چنین نیروهایی تدارکات لازم فراهم میکرد تازه در صورتیکه اکثریت مردم عراق درخواست میکردند.
چامسکی: اجازه میخواهم چیزی اضافه کنم: نظر اکثریت مردم امریکا هم عملاً همین است. بر اساس نظرسنجیها از زمان اشغال عراق در آوریل ۲۰۰۳ اکثریت مردم امریکا گفتند: «ببینید، مسوولیت بازسازی، تأمین امنیت، انتقال سیاسی و غیره به ما ربطی ندارد باید به سازمان ملل واگذار شود». در واقع در مورد دمکراسی امریکایی این را به ما میگوید که این اطلاعاتِ نظرسنجی گزارش نشد گرچه چندین مطالعهی اینچنینی توسط مؤسسههای معتبر انجام شد. رأیدهندگان اسپانیایی هم در مارس ۲۰۰۴ همین موضع را گرفتند، هرچند متهم به بیدغدغه بودن شدند. آنها درخواستِ بیرون آمدن نیروها را نکردند، گفتند که باید تحت نظارت سازمان ملل باشند. این همان موضع مردم امریکا بود. به دو تفاوت بین اسپانیا و ایالات متحد توجه کنید. یکی آنکه گرچه اسپانیا را به سختی میشود دمکراسی کامل دانست، مردمش میدانستند افکار عمومی چه بودهاست. در امریکا نمیدانند چون گزارش نمیشود و دوم، در اسپانیا میشود به مسایل رأی داد، اینجا تصورناپذیر است. چنین چیزی به رأی گذاشته نمیشود که نشانهی قاطعِ کمبودهای دمکراتیک است. اما چیزیکه اینجا وجود دارد، آن است که جنبشهای مردمی میتوانند کاری بکنند. به خودشان باور عام دارند. پس باید مردم را چنان سازمان داد که شکاف بین سیاست عام و افکار عمومی کم شود تا افکار عمومی بر سیاست تأثیر بگذارد.
شالوم: به نظر من ایالات متحد اگر بتواند حالا عراق را به سازمان ملل واگذارد با ابقای کنترل واشنگتن از طریق شورای امنیت، خیلی هم خوشحال میشود.
چامسکی: نکتهی بعدی همین است. باید این کنترل از طریق مجمع عمومی باشد. شورای امنیت را وتو بیاعتبار کرده [۴۱]. و بهرغم صحبتها، تقریباً تمام وتوها را ایالات متحد انجام دادهاست. از میانهی دههی ۱۹۶۰ وقتی واشنگتن بفهمینفهمی نظارت بر سازمان ملل را از دست داد، ایالات متحد در وتو با فاصله جلودار است و بریتانیا دوم، هیچ کشور دیگری حتا در نزدیکی آنها هم نیست. پس بله مادام که ایالات متحد و بریتانیا میتوانند آزادنه وتو کنند، شورای امنیت اساساً بیمعنی است. اما در مجمع عمومی نمیشود این کار را کرد.
اشقر: درست است اما همزمان کشورهای دیگر هم حق وتو دارند. واشنگتن دوست ندارد قضیه وارد شورای امنیت شود چون انحصار وتو در دست او نیست.
هرچند دیگر خیلی دیر شده. اگر واقعاً مردم عراق برای دولت بوش مهم بودند ـ یک «اگر» بزرگ ـ این کار را آغاز میکرد. بعد از سرنگون کردن رژیم بعثی، نیروهای امریکایی را از آنجا بیرون میکشید و به جای آنها نیروهایی میگذاشت که از نظر مردم عراق بیطرف باشند ـ نه نیروهای کشورهایی که به شدت مظنون به رقابت بر سر تأثیرگذاری در عراق و منطقه اند. همین حضور نیروهای امریکایی است که به وضعیت فعلی در عراق انجامیده و هرچه بیشتر آنجا بمانند، وضعیت هرچه بحرانیتر میشود. همانطورکه ژنرال جرج کِیزی۳۵، فرمانده نظامی ایالات متحد در عراق در جلسهی کمیتهی خدمات مسلحانهی سنا۳۶ گفت، همین حضور نیروهای ایالات متحد «به عنوان نیروهای اشغالگر، از عناصری است که آتش شورش را روشن نگه میدارد» [۴۲]. و این یک واقعیت است چون تعداد آرا در نظرسنجیهای در مورد عراق هرچه باشد یک چیز قطعیست: اکثریت قاطعِ بخش مهمی از مردم، عربهای سنی، خشمگینانه با اشغال مخالف اند و درست در نواحی سکونت آنهاست که اشغال بهشدت متمرکز شده و مردم را میکُشد. درخواست بیرون رفتن نیروهای امریکایی بر پایهی این ملاحظات است، نه از روی دیدگاهی خودمدارانه، خودپسندانه، بیتوجه و باری به هر جهت. نگرانی درستی برای سرنوشت عراق است چون میدانیم ایالات متحد در عراق به دنبال چیست ـ که به تفصیل شرحش دادیم ـ و از طرفی میدانیم که همین حضور نیروهای امریکایی وضعیت را متشنج میکند.
البته احتمالاً اکثریت عراقیها فکر میکردند که برای ساختن نهادهای جدید به کمکهایی نیاز دارند وگرنه شبکههای قدرت قبلی با دسترسی به سلاح و منابع میتوانستند تهدیدشان کنند؛ چنین نظری در میان بیشتر شیعیان وجود داشت. این چیزی است و باور کردن اینکه بهطور خاص ایالات متحد آن نیرو باشد چیز دیگری. اگر بسیاری از آنها به جای بیرون رفتنِ فوری نیروهای خارجی، از جدول زمانی برای بیرون رفتن این نیروها سخن گفتند، به این خاطر است که هیچ گزینهی دیگری پیش رویشان نبود تا شر کمتر باشد. معتقدم ما به عنوان انسانهای مترقی کاری که باید از آغاز میکردیم ایجاد جنبش ضد جنگ بود. کاری بود که باید انجام میشد و همچنان باید انجام شود. ایجاد جنبش ضد جنگ پیرامونِ درخواست «بیرون، همین حالا!» به واشنگتن فشار میآوَرَد و وقتی این درخواست روشن و واضح توسط نمایندگان اکثریت در عراق بیان شود، تعیینکننده خواهدبود. و قطعاً بعد از آن، فشارِ جنبش ضد جنگ در ایالات متحد تعیینکننده خواهدبود چه از طریق فشار مستقیم و تظاهرات و روشهای دیگر و چه از طریق فشار غیر مستقیمِ نظرسنجیهای افکار عمومی که البته نخبگان ایالات متحد هم به آن توجه دارند.
آیا بیرون آوردن نیروها از عراق به جنگ داخلی میانجامد؟
شالوم: نظرتان دربارهی این ادعا که بیرون آمدن نیروهای امریکایی از عراق به جنگ داخلی با ابعاد لبنان خواهد انجامید چیست؟
چامسکی: وظیفهی اثبات۳۷ آن با کسانی است که میخواهند اشغال نظامی برجا بماند. هرکس که بخواهد از نیرو استفاده کند در هر شرایطی وظیفهی اثبات با اوست. نباید اثبات کنید که شکست در استفاده از نیروها فاجعه خواهدبود. میشود همین را دربارهی واحدهای اجتماعی کوچکتر گفت ـ مثلاً یک خانواده: فرض کنید یک پدرِ پدرسالارِ بدزبان بگوید: «اگر زن و بچهام را کتک نزنم، خطرناک خواهندشد». خُب این وظیفهی مردم نیست که اثبات کنند مسأله این نیست، آن پدر وظیفه دارد که نشان دهد مسأله این هست. نیازی به بحث بیشتر نیست. همین قضیه در مورد هرگونه استفاده از زور و هر شکل خشونت شامل اشغال نظامی که گونهی افراطی کاربرد خشونت است، صحت دارد. وظیفهی اثبات آن بر دوش کسانی است که ادعا میکنند استفاده از زور لازم است. اگر نتوانند از پسِ وظیفهی سنگینِ اثباتِ لزوم استفادهشان از خشونت و اشغال بربیایند باید متوقفش کنند. بحث دیگری نیست. باید همان رفتاری را کرد که با آن پدر بدرزبان.
اشقر: میشود افزود که اتفاقاً اثبات اینکه حضور نیروهای اشغالگر زیانبار است، کاری ندارد. هیچ کس نمیتواند هیچ تضمینی برای آیندهی عراق بدهد خواه نیروهای امریکایی بمانند، خواه بروند. هیچ قطعیتی دربارهی آنچه بعد اتفاق میافتد وجود ندارد. سناریوها و امکانات مختلفی از بدترین تا بهترین وجود دارند. اما یک چیز قطعی است: اشغال، عراق را به وضعیت خطرناکی کشانده و هرچه بیشتر طول بکشد، خظرناکتر هم خواهدشد.
کنفرانس نیروهای سیاسی عراق در نوامبر ۲۰۰۵ در قاهره [۴۳] نشان داد که وقتی نیروهای سیاسی عراق در یک طیف کنار هم قرار بگیرند میتوانند به اجماع برسند ـ اگر کار سفیر امریکا، زلمی خلیلزاد «تفرقهاندازی و حکمرانی» و تقلب نباشد. اتفاقی نبود که بخشی از اجماع به دست آمده در کنفرانس، غیرمستقیم علیه ایالات متحد بود با تمایزی که بین مقاومت قانونی در برابر اشغال و عملیات تروریستی قایل شدند که بازتاب دیدگاه عموم عراقیهاست. مردم معمولاً به «مقاومت شرافتمندانه» اشاره میکنند که منظورشان مقاومت مسلحانه در برابر نیروهای ایالات متحد و نیروهای اشغالگر دیگر است در تقابل با «تروریسم» که تمام عملیات خشونتآمیر دیگر است. با کمال تعجب این خبرها معمولاً اینجا گزارش نمیشوند. حتا جلال طالبانی، رهبر کُردی که در سال ۲۰۰۵ به ریاست جمهوری عراق برگزیدهشد، از این تمایز استفاده کرد. او بارها گفته که آماده است با «مقاومت شرافتمندانه» مذاکره کند. یعنی رییسجمهور عراق که ظاهراً باید متحد ثابتقدم ایالات متحد باشد میگوید که کسانیکه عملیاتشان منحصر به حمله به نیروهای امریکایی است شرافتمندند. پس نشانههای کافی برای امکان اجماع ـ تا درجههایی ـ در کشور وجود دارد.
درنگ کردن روی این ادعای ژنرال کیزی که حضور نیروهای امریکایی شورش را شعلهور میکند، ارزش دارد. چرا باید اینطور باشد؟ البته تنفر شدیدی نسبت به این نیروها وجود دارد اما در ضمن همین حضور نیروهای امریکایی است که شورش را قانونی میکند. اگر نیروها بیرون میرفتند، دو احتمال وجود داشت: یکم، منبع اصلی قانونمندی عملیاتِ مسلحانه محو میشد و دوم، عربهای سنی خود را رویاروی دورنمای جنگ داخلی میدیدند. در واقع این عربهای سنی هستند که بیشترین دلیل را برای ترسیدن از جنگ داخلی دارند چون تعدادشان به پای شیعهها نمیرسد به ویژه که شیعهها را ایران هم حمایت میکند. پس این باور به وجود میآید که اگر نیروهای اشغالگر عراق را ترک کنند، آنها عملیات مسلحانه را متوقف میکنند. و عملاً متنفذترین گروه سنی، انجمن علمای مسلمان به کرات گفته که: اگر نیروهای اشغالگر برای خروج برنامهی زمانی اعلام کنند ـ حتا نگفته اگر نیروهای اشغالگر بیرون بروند ـ از تمام گروهها خواهدخواست که عملیات مسلحانه را متوقف کنند. [۴۴].
پس اگر تمام اینها را در نظر بگیریم و آنها را با پیآمدهای اشغال مقایسه کنیم، فکر میکنم قضیهی بیرون رفتنِ فوری نیروهای امریکایی مجابکننده باشد. اجازه بدهید یک بار دیگر تکرار کنم که هیچ کس نمیتواند دربارهی چهگونگی شرایط نظر قطعی بدهد چون به متغیرهای بسیاری بستگی دارد: برای مثال به اینکه عقلا و فهمیدهها به قدرت برسند یا خُشکاندیشان. همه چیز ممکن است. اما چرا بدترین سناریوی فرضی را در نظر میگیریم و آن را محتملترین سناریو میدانیم و نتیجه میگیریم که نیروهای امریکایی باید بمانند و این بدترین سناریوی عملی حاصلِ اشغال را نادیده میگیریم؟ این البته کوششی برای توجیه اشغال است که هیچ پایه و اساسی ندارد.
کُردها در عراق
شالوم: کُردها چه؟ در عراق چهطور با آنها برخورد شد؟
چامسکی: داستانِ پر آب چشم است. در زمان صدام حسین وحشتناک بود ـ قتلعام انفال سال ۱۹۸۸، گازهای شیمیایی و… [۴۵] لازم است یادآوری شود که گرچه این سنگدلیها نتیجهی کوشش کُردها برای براندازی صدام حسین، این جانی وحشی بود، ایالات متحد و بریتانیا در زمان وقوع این قساوتها هیچ کاری نکردند. در ایالات متحد، در کنگره تلاشهایی برای محکوم کردن عراق در زمان قتلعامها و استفاده از بمبهای شیمیایی شد اما دولت ریگان جلویشان را گرفت. اجازه نمیدادند عراق محکوم شود. تازه بعد ازآن دولتهای ریگان و بوشِ پدر به تدارکِ تسلیحاتِ نظامی خیلی مهم برای عراق ادامه دادند، تسلیحاتی مانند سلاحهای پیشرفتهی کشتار جمعی ـ موشکها، سلاحهای زیستی و غیره [۴۶]. پنتاگون داستانی ساخت که این صدام حسین نبوده که به کُردها گاز شیمیایی زده بلکه ایرانیها بودند [۴۷]. دولت نخستوزیر تاچر در بریتانیا که اصلاً قضیه را به فراموشی سپرد ـ شاید حداکثر چند کلمهیی گفتهباشد. اعتراضهای پارلمانی وجود داشت اما جالب اینکه هستهی آنچه «حزب کارگر نو» نامیده میشود ـ تونی بلر، جک استراو۳۸، جف هون۳۹ و بقیه [۴۸] ـ به اعتراضها نپیوستند، چون جنایت صدام علیه کُردها خیلی برایشان اهمیت نداشت. این بیتفاوتی هرچه شگفتتر ادامه یافت. جک استراو در سال ۲۰۰۱ قبلاز آنکه وزیر امور خارجه شود، وزیر کشور بود و مسوول رسیدگی به درخواستهای پناهندگی سیاسی؛ یک عراقی که در زندانهای صدام شکنجه شدهبود در آن زمان درخواست پناهندگی سیاسی کرد اما او به این بهانه که عراقیها «میتوانند در قوهی قضایی مستقل و کاملاً قانونی از دادگاههای صالحه برخوردار باشند» درخواست او را رد کرد [۴۹]. این ماجرا که رخ داد اتفاقاً در لندن بودم، فکر کردم که دولت قطعاً فردا سقوط میکند. اما اگر شما چیزی شنیدید من هم شنیدم. من به طرز قابل ملاحظهیی، وفاداری طبقات تحصیلکردهی انگلیسی را کم برآورد کردهبودم.
اما به کُردها بازگردیم، مقامات ایالات متحد و بریتانیا اصلاً برایشان قضیهی کُردها مهم نبود. اوج شقاوت بود اما قضیه بیشتر از این بیخ دارد.
اجازه دهید به دههی ۱۹۷۰ بازگردیم که ایالات متحد با بهرهبرداری ابزاری از کُردها برای دخالت در امور بین ایران و عراق از آنها سود جست. واشنگتن در سال ۱۹۷۴ از شورش کُردها علیه عراق حمایت کرد. اما عراق سالِ بعد با ایران معاملهیی کرد که بر اساس آن توانست آزادانه به کشتار جمعی کُردها دست بزند و امریکا هم یک قدم عقب نشست. همان زمان وزیر امور خارجهی ایالات متحد، هنری کیسینجر اظهارات مشهورش را در پاسخ به انتقادها ایراد کرد ـ «عملیات پنهان را نباید با کار میسیونرها اشتباه گرفت» [۵۰]. و اگر کُردها امروز به ایالات متحد یا هر قدرت بزرگ دیگری اتکا کردهباشند، دست به خطر بزرگی زدهاند. همیشه به آنها خیانت شده در سراسر تاریخشان. قدرتهای بزرگ برای اهداف خود از آنها استفاده خواهندکرد اما اگر کُردها با اهداف آنها از درِ مخالفت درآیند، گلیم را از زیر پایشان میکِشند و دوباره کشتار جمعی به سرشان میآید. این جریانِ خیلی خطرناکی است.
اشقر: واقعاً ها! تاریخ کُردها پر است از چنین قساوتهایی. یکی از بدترینهایش خنجری بود که شاه ایران در سال ۱۹۷۵ از پشت به آنها زد تا آنچه را که میخواست، از صدام به دست آوَرَد. شاه تنهایشان گذاشت و اجازه داد صدام درهمشان بکوبد و ایالات متحد هم تماشاچی شد. مردم معمولاً به گازهای شیمیایی که نوآم اشاره کرد، اشاره میکنند؛ شهر حلبچه، شهری که هدف اصلی سلاحهای شیمیایی بود تبدیل به نماد شد ـ گرنیکای جنبش کُرد میشود بهش گفت ـ اما نباید فاجعهی سال ۱۹۹۱ را هم فراموش کرد. (چامسکی: قطعاً) در سال ۱۹۹۱ بعد از جنگ خلیج فارس، ایالات متحد چراغ سبز خیلی آشکاری به صدام نشان داد تا شورش کُردها را پس از شورش شیعیان در هم بشکند، بعد از میدان دادن به هر دوی آنها.
چامسکی: باور نمیکنم که کُردها اینها را فراموش کردهباشند.
اشقر: نمیتوانند فراموش کردهباشند اما ایالات متحد کمی پس از آنکه در سال ۱۹۹۱ به صدام اجازهی سرکوب خونینی داد، «از خود اعادهی حیثیت کرد». در غرب دربارهی وضع اسفناک پناهندگان کُرد در اردوگاههای مرزی ترکیه غریو اعتراض بر پا شد. برای مردم این غریو اعتراض به دلایل انساندوستانه بود اما برای دولتها نگرانیﹾ بیشتر، از پذیرش این پناهندهها به عنوان مهاجر بود و اعطای پناهندگی سیاسی (چامسکی: چون ترکیه نمیخواستشان). درست است و ناگزیر به اروپا آمدند. سپس دولت ترکیه و دولتهای اروپایی نگران از مهاجرت جنگی به واشنگتن گفتند: «باید کاری بکنی، باید به عراق بازشان گردانی». اما تنها راه بازگرداندن پناهندهها به عراق همان کاری بود که بعد انجام دادند ـ نوعی منطقهی امن به آنها دادن، کردستانِ عراق را تبدیل به منطقهی امن کردن.
و اینها همه به این واقعیت انجامید که کُردها پساز ۱۹۹۱ نسبتاً بیشترین منفعت را بین مردم عراق از شرایط بردهاند ـ از پیآمدهای تحریم اقتصادی آسیب ندیدند ـ حتا از ترانزیت همه نوع کالای تجاری از سرزمینهایشان و قاچاق به عراق و از عراق، مثل فروش غیرقانونی نفت سود بردهاند. معروف است که بخشی از رهبری کُردها، به ویژه مسعود بارزانی، رییس حزب دمکرات کردستان وارد معامله با پسران صدام شد که سازماندهندگان بزرگ «بازار سیاه» و قاچاق در کشور بودند ـ این در ضمن توضیحدهندهی این مطلب است که چرا رهبری کُرد نسبت به رهبری شیعه کمتر خواستار غیر بعثیکردنِ اوضاع است.
چامسکی: کُردها این ائتلافهای قدیمی با شبکههای بعثی سابق را حفظ کردهاند؟
اشقر: فکر نمیکنم، اما رهبری کُرد بهطور کل و بارزانی بهطور خاص، نسبت به رهبران شیعه موضع متعادلتری در قبال غیر بعثیکردنِ عراق دارند. به همین دلیل است که خیلی آسان با چرخش فعلی واشنگتن کنار میآیند و با عربهای سنی از جمله بعثیهای سابق گرم میگیرند. مشکل اساسی با آن ندارند. کسانیکه خیلی به غیر بعثی کردن اصرار دارند، رهبرانِ اسلامی شیعه اند به ویژه مقتدا صدر و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق.
چامسکی: داشتم در جریان قتلعام ۱۹۹۱ به اخبار تلویزیون نگاهی میانداختم و نظرم این بود که بین پوشش خبری قتلعام شیعیان و بیرون راندن کُردها تفاوت وجود داشت. به نظرم نسلکشی شیعیان بدون شرح و تفسیر میگذشت اما در مورد کُردها چنین نبود. یادم میآید به گزارشهای تلویزیونی نگاه میکردم و خبرنگار میگفت: «به این بچهها نگاه کنید، درست مثلِ ما چشمآبی اند، چهطور میشود این بلا سرشان بیاید؟» به نظرم این یک جور تمایزگذاری مستقیم نژادی آمد بین شیعهها و کُردها.
اشقر: بله، چنین مواردی بود ـ دربارهی مسلمانان بوسنی هم واقعاً حرفهای نژادپرستانه میزدند. اما رسانهها در هر حال آماده بودند که با کُردها همدردی کنند چون کُردها را متحد غرب میدانستند اما شیعیان را متحد ایران. شورشِ جنوب عراق ملهم از ایران معرفی شد. در غرب همان ادعاهایی را که بعثیها در رابطه با دست داشتن ایران در شورش شیعیان میکردند میدیدید، در حالی که چنین نبود چه برسد که ایران بخواهد هدایتش کند.
چامسکی: جدا از این وقایع نفرتبرانگیز مثل انفال و غیره، رفتار با کُردها در طولانیمدت در ترکیه بدتر از عراق بوده. نمیدانم جلبیر تو با من موافقی؟
یادداشتها*
[۲۸]. قطعنامهی ۶۸۸ شورای امنیت سازمان ملل، ۵ آوریل ۱۹۹۱، به دولت عراق دستور داد تا دست از سرکوب شهروندانش بردارد. متن کامل این قطعنامه در نشانی اینترنتی زیر قابل دسترس است:
https://daccessdds.un.org/doc/RESOLUTION/GEN/NRO/596/24/IMG/NR059624.pdf?OpenElement
[29]. Fereydoun Ahmadi, “SAIRI [SCIRI] Official Warns of Saddam Disaster Plan for War,” Tehran Times, January 26, 2003.
[۳۰]. قطعنامهی ۱۶۳۷ شورای امنیت، ۸ نوامبر ۲۰۰۵، در نشانی اینترنتی زیر در دسترس است:
https://daccessdds.un.org/doc/UNDOC/GEN/N05/592/77/PDF/N0559277.pdf?OpenElement
[۳۱]. شهرک صدر ناحیهیی است در بغداد با جمعیت فقیرنشین شیعی که پساز قتل پدر مقتدا صدر به دست رژیم بعثی در سال ۱۹۹۹ به این نام نامیده شد.
[32]. Sean Rayment, “Secret MoD Poll: Iraqis Support Attacks on British Troops,” Daily Telegraph, October 23, 2005, available online at
https://telegraph.co.uk/news/main.jhtml?xml=/news/2005/10/23/wirq23.xml&sSheet=/portal/2005/10/23/ixportaltop.html
[33]. Gary Langer and Jon Cohen, “Poll Finds Board Optimism in Iraq, but Also Deep Divisions Among Groups,” ABC News Special Report, December 12, 2005.
متن کامل نظرسنجی و نتایج آن در نشانی اینترنتی زیر در دسترس است:
https://abcnews.go.com/images/Politics/1000a1IraqWhereThingsStand.pdf
[34]. Prince Saud al-Faisel, “The Fight Against Extremism and the Search for Peace,” New York, Council on Foreign Relations, September 20, 2005, transcript from Federal News Service, available online at
https://www.cfr.org/publication/8909/fight_against_extremism_and_the_search_peace_rush_transcript_federal-news_service_inc.html
[35]. Melvin R. Laird, “Iraq: Learning the Lessons of Vietnam,” Foreign Affairs, November-December 2005, p.35; available online
https://www.foreignaffairs.org/20051101faessay84604/melvin-r-laird/iraq-learning-the-lessons-of-vietnam.html
John H .Baker, The Decision to Divide Germany (Durham, NC: Duke University Press, 1978), pp.155-156.
[۳۷]. مایکل شالرِ تاریخدان این فرایند را توصیف کرده است.
The American Occupation of Japan: The Origins of the Cold War in Asia [New York: Oxford University Press, 1985].
[38]. Thomas Carothers. Critical Mission: Essays on Democracy Promotion (Washington, DC: Carnegie Endowment for International Peace, 2004).
[39]. Peter Beaumont, “Abuse Worse Than Under Saddam, Says Iraqi Leader,” The Observer (London), November 27, 2005, p.1.
[۴۰]. در زمان حمله به چکسلواکی در سال ۱۹۶۸، برژنف رهبر شوروی بود و در سخنرانی نوامبر ۱۹۶۸ خود با این استدلال که کشورهای اروپای شرقی حق ندارند تصمیم بگیرند که اردوگاه «سوسیالیستی» را تَرک کنند از این حمله دفاع کرد.
[۴۱]. در شورای امنیت پانزده نفره، اگر حتا یک رأی منفی از جانب هر یک از اعضای اصلی وجود داشته باشد، قطعنامه مردود است: ایالات متحد، بریتانیا، چین، فرانسه و روسیه.
[42]. Hearings, Senate Armed Services Committee, United States Military Strategy and Operations in Iraq and the Central Command Area, Washington, DC, September 29, 2005 (transcript from Federal News Service).
Salah Nasrawi, “Iraqi Leaders Call for Timetable for Withdrawal of U.S.-Led Forces,” Associated Press, November 22, 2005; Final Statement of the Preparatory Meeting for the Iraqi National Accord Conference of November 19-21, 2005, Cairo, Egypt; available online at
https://www.arableagueonline.org/las/english/details_en.jsp?artid=3926&level_ id=239
[۴۵]. صدام حسین از ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۹ بهویژه در سال ۱۹۸۸ حملههای وحشیانهیی ـ که به انفال معروف است ـ علیه کُردهای عراق ترتیب داد، که کشتههای بیشماری بهجا گذاشت. دولت عراق علیه کُردها از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد که قابل اشارهترینش در حلبچه است. نک.
Middle East Watch, Genocide in Iraq: The Anfal Campaign Against the Kurds (New York: Human Rights Watch, July 2003); available online at
https://www.hrw.org/reports/1993/iraqanfal/
[47]. Joost R. Hiltermann, “Iran’s Nuclear Posture and the Scars of War,” Middle East Report Online, January 18, 2005,
https://www.merip.org/mero/mero11805.html
[۴۸]. در دوران نخستوزیری تونی بلر، استراو از ۱۹۹۷ تا ژوئن ۲۰۰۱ وزیر کشور و سپس تا سال ۲۰۰۶ وزیر در امور کشورهای مشترکالمنافع بود. هون از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۵ وزیر دفاع بود و از ماه می ۲۰۰۵ وزیر اعظم تشریفات و رییس مجلسِ عوام شد.
[49]. Mark Thomas, “Mark Thomas Wonders If Saddam’s Men Recycle Paper,” New Statesman, December 9, 2002.
[50]. House Select Committee on Intelligence, Pike Report of January19, 1976, in Village Voice, February 16, 1976, p.88-471.
گزارش، نقل قول را به «مقام ارشد» نسبت داد؛
William Safire (Safire’s Washington, New York: Times Books, 1980, p. 333).
منبع بالا این مقام را کیسینجر معرفی میکند.
پینوشت:
* تمام وبسایتهایی که در این یادداشتها به آنها ارجاع داده شده از ۲ تا ۷ ژوییهی ۲۰۰۶ در دسترس بودهاند.