قدرت بسیار خطرناک ـ بخش چهارم: جنگها در «خاورمیانهی بزرگ» ـ ۳
Perilous Power, Chapter Four, Wars in the "Greater Middle East"
نوآم چامسکی و جلبیر اشقر Noam Chomsky, Gilbert Achcar
برگردان: رضا اسپیلی Translated by Reza Espili
کُردها در ترکیه
اشقر: اگر دورههای خیلی سختِ جنگ را در نظر نگیریم، بله. از نظر حقوق فرهنگی و موقعیت قانونی، شرایط کُردها در عراق نسبت به ترکیه بهتر است. نه چون عربهای عراق دمکراتتر از تُرکها هستند، به خاطر مسألهی توازن قوا. عراق کشوری است که توازن قوا در آن بیشتر از همه به سود کُردهاست؛ به تناسبِ تعدادشان نسبت به کل جمعیت کشور. شرایطشان در طول زمان بهتر بودهاست و حتا دولت بعثی، به دلایل تاکتیکی در سال ۱۹۷۰، خیلی جلوتر از هرآنچه در ترکیه داشتند به آنها حقوق خودمختاری بخشید. همینطور نسبت به ترکیه که تا همین اواخر حتا نمیشد اسمی از وجود داشتن کُردها در آن کشور آورد ـ به آنها «ترکهای کوهنشین» میگفتند ـ از حقوق فرهنگی و زبانی بیشتری در عراق برخوردار بودهاند. رفتار ترکیه با کُردها مثل این حرفِ نخستوزیر سابق اسراییل، گلدا مایر۴۰ در مورد فلسطینیها در سال ۱۹۶۹ است که میگفت چیزی به نام فلسطین وجود ندارد [۵۱]. پس در رفتار عملی ترکیه ستم و سرکوب دایم وجود داشته و رفتار گهگاهی مثل عراق نبوده که در دورههایی شرایط در کردستان نسبت به سایر مناطق کشور خفقانآورتر باشد و دورههای جنگ و سرکوب شدیدی آنجا وجود داشتهباشد ـ در ترکیه تا همین اواخر که دولت و ارتش تحت فشار اتحادیهی اروپا، توافقاتی کردند، این رفتار، رفتاری همیشگی بودهاست و البته هنوز از شرایط آزادی خیلی دور است چه برسد به حق تعیین سرنوشت.
چامسکی: از چند سال پیش تجربهی شخصی دارم. سال ۲۰۰۲ در دیاربکر ـ پایتخت غیر رسمی کُردها در جنوب شرقِ ترکیه ـ سخنرانی داشتم. نیروهای امنیتی ترکیه آشکارا همهجا بودند و پشتِ هم عکس میگرفتند. شرایط هنوز خیلی وحشتناک بود، نه مثل دو سال قبلش اما بازماندههای ترورهای دههی ۱۹۹۰ هنوز احساس میشد. بعد از سخنرانی، سه جوان بالا آمدند و درست جلو روی نیروهای امنیتی ترکیه یک فرهنگِ لغتِ کُردی ـ انگلیسی به من دادند که عمل جسارتآمیز باورنکردنییی بود. اهدانامهی کتاب خیلی تکاندهنده بود، در این باره بود که چهقدر آرزومندند بتوانند اندیشههایشان را با زبان خودشان بیان کنند. جو واقعاً پلیسی بود. خودِ من را نیروهای امنیتی کشوری همان موقع عملاً بازجویی کردند به خاطر اینکه سخنرانیم باعث تقویتِ میل به جدایی میشد. و تازه از استانبول آمده بودم که به من اصرار شد در دادگاهِ ناشری تُرک به عنوانِ شریک جرم او حاضر شوم. او ترجمهیی از کتاب مرا چاپ کردهبود که اتفاقاً در دو جای آن از شقاوتهای تُرکها در دههی ۱۹۹۰ با حمایت امریکا علیه کُردها صحبت به میان آمدهبود، در نتیجه داشتند او را برای ایراد تهمت به دولت ترکیه محاکمه میکردند، وکیل او و وکلای دیگر از من خواستند اصرار کنم که شریک جرم هستم که به نظر آنها باعث توقف دادرسی میشد که در عمل چنین هم شد اگرچه او بعداً به همین اتهام دوباره به دادگاه فراخوانده شد.
سرکوب در سال ۲۰۰۲ هنوز شدید بود. اما مثل دههی ۱۹۹۰ نبود. شاخص خوبی برای سطح سرکوب هست: میزان سلاحهای امریکایی منتقلشده به ترکیه. تسلیحات امریکایی ارتباط مستقیمی با مقیاس سرکوب کُردها در ترکیه دارد. در نتیجه در دورهی کارزار ضد شورش، تحویل سلاحهای امریکایی به ترکیه نسبت به کل دورهی جنگ سرد تا آغاز شورش در سال ۱۹۸۴، بیشتر بود. درواقع فقط در سال ۱۹۹۷ به تنهایی اوج شقاوتها و حمایت کلینتون بود. کلینتون فقط در همان یک سال، تسلیحات بیشتری از کل تسلیحات فرستادهشده به ترکیه از سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۳ به آن کشور فرستاد [۵۲]. در دوران کلینتون تا سال ۱۹۹۷ ترکیه دریافتکنندهی اصلی کمکهای نظامی امریکا بعد از اسراییل و مصر بود که در مقولهی دیگری میگنجند. تا ۱۹۹۹ ترکیه جای کلمبیا را گرفت. در این سال ارتش ترکیه شورش را در جنوب شرقی کشورش خیلی خوب سرکوب کرد پس دیگر نیازی به تسلیحات بیشتر نداشت. اما دولت کلمبیا که دولتی مخوف، سنگدل و قاتل است هنوز شورش را در کشورش سرکوب نکردهبود پس آنها در سال ۱۹۹۹ تبدیل به سومین دریافتکنندهی کمکهای امنیتی امریکا در دنیا شدند (دوباره بعد از اسراییل و مصر). [۵۳]
در دههی ۱۹۹۰ ایالات متحد، ۸۰ درصد تسلیحات ترکیه شامل تجهیزات سنگین را تأمین میکرد و این در حالی بود که شقاوتهای باورنکردنی رخ میداد. مناطق بزرگی در جنوب شرقی ترکیه نیست و نابود شدند، هزاران روستا با خاک یکسان شدند، ساکنانشان بیرون انداختهشدند؛ عملاً هیچ کدام اینها بهحساب نیامد اما بر اساس منابع کُردی که خیلی هم دقیق اند شاید تا ۳ میلیون پناهنده حاصل آن بود. شخصیکه اکنون شهردار دیاربکر است، رییس یک گروه حقوق بشر کُردی بوده که برآورد میکند پنجاههزار نفر را کشتهاند. قساوتهای خود را که به حساب نمیآورند همهی اینها حدس و گمان است؛ مثل سربرنیتسا۴۱ نیست که میکوشند هر تکه استخوانی را پیدا کنند و چون قتلها را دیگری مرتکب شده، آنها را به پزشکی قانونی بسپارند.
بهتازگی در نیویورک ریویو آو بوکز۴۲ مقالهیی دیدم خیلی دقیق راجع به سرکوب کُردها در ترکیه از استفن کینزر.[۵۴] او وقتی این فجایع در ترکیه رخ میداد خبرنگار نیویورک تایمز در آنجا بود اما آنموقع عملاً هیچ گزارشی از این جنایات را چاپ نکرد. اینجا و آنجا گزارشهای گهگاهی دیدهمیشد شاید مقالهی اولی۴۳ از دیدهبانِ حقوق بشری، کسی، چاپ میشد اما اساساً پوشش خبری وجود نداشت. اما بعد از تاریخی که قبلاً ازش صحبت کردیم همهچیز تغییر کرد: بعد از آنکه ترکیه از دستورات امریکا در اشغال عراق پیروی نکرد، به ناگهان سروکلهی مقالههایی در بوستون گلاب۴۴ و نیویورک تایمز و غیره دربارهی سرکوب وحشتناک کُردها به دست دولت ترکیه پیدا شد البته نه با نام بردن از قهرمان این عمل، بیل کلینتون، که هزینهها را پرداخت و حمایت دیپلماتیک از آنها کرد و گزارشگرهایش آنها را گزارش نکردند. حالا دیگر محکومکردنِ تُرکها به خاطر این بیرحمیها علیه کُردها مناسب شدهبود. شرمآور بود.
باید اشاره کنم که تُرکهای مخالف خیلی جسورند. خندهام میگیرد وقتی در اروپا هستم و میشنوم که مردم میگویند تُرکها برای پیوستن به اتحادیهی اروپا به قدر کافی متمدن نیستند. روشنفکران تُرک ـ حاشیهییهاشان نه، بلکه نویسندههای اصلی، هنرمندان، روزنامهنگاران، استادان دانشگاه، ناشران و غیره ـ در تمام این دوران، نه تنها به جنایات وارده بر کُردها و قوانین شدید معترض بودهاند بلکه همواره در نافرمانیهای مدنی که عواقب خطرناکی برایشان داشته، شرکت داشتهاند. در ترکیه به زندان رفتن خوش نمیگذرد که خیلیها هم رفتهاند.
به وضعیت کُردها برگردیم، بعضی دوستان مرا به زاغههایی در استانبول بردند که کُردهای مهاجر آنجا زندگی میکردند. واقعاً نمیشود تصورش را کرد. خانوادهیی را دیدیم که در شرایط اسفباری زندگی میکرد، آنها از روستاشان بیرون انداخته شدهبودند، دولت ترکیه گفتهبود اگر میخواهند اجازهی برگشت به روستاشان به آنها دادهشود باید پدرِ خانواده بیانیهیی را امضاء کند که میگوید حزب کارگران کُرد (پ. ک. ک.)، جنبش چریکی کُرد، مسوول آتش زدن روستا است. او هم امضاء نمیکرد چون ارتش ترکیه این کار را کردهبود. و خانوادهاش آنجا گیر افتادهبودند. اگر به دیاربکر بروید، میبینید که مردم در غارهایی که توی دیوار باستانی شهر کندهاند، زندگی میکنند. به زبان سرکوب وضع بهتر شده. زمانی بود که در مناطقی از ترکیه رنگ چراغهای راهنمایی را تغییر دادند چون قرمز / نارنجی / سبز رنگ پرچم کُردهاست که قدغن بود. از سال ۱۹۹۱ است که میتوانید بدون مجازات شدن به زبان کُردی صحبت کنید اما هنوز در مدارسِ عمومی نمیشود آن را آموخت. همین تازگیها، روزنامهها و ایستگاههای رادیو و تلویزیونی خصوصی مجاز شدهاند از زبان کُردی استفاده کنند اما در تلویزیون و رادیوی همگانی، هنوز خیلی محدود است چیزی حدود نیم ساعت موسیقی در هفته.
با کُردها در ترکیه به طرز وحشتناکی برخورد میشود. این رفتار با فشار اتحادیهی اروپا بهبود یافته و باید گفت ایالات متحد هم از آنها میخواهد سروسامانی به رفتارشان بدهند و خیلی خشن به نظر نرسند چون واشنگتن خیلی مشتاق است آنها را به دلایل نفعطلبانه وارد اتحادیهی اروپا کند. اما چون اروپا از ورود ترکیه به اتحادیهی اروپا حمایت نمیکند، نظر من این است که تُرکها در واکنش به آن شرایط را بدتر میکنند به این معنا که با خود میگویند خُب اگر به ما اجازه ندهند که وارد اتحادیهی اروپا شویم پس چرا ما باید تن به بازی حقوقِ بشرِ آنها بدهیم؟ و فکر میکنم بعضی تُرکها این حس را دارند که اروپاییها با پیوستن کشورشان به اتحادیهی اروپا نه به خاطر وضعیت حقوق بشر بلکه به خاطر نژادپرستی، مخالف اند. نمیخواهند تُرکها در خیابانهایشان راه بروند. عنصر واقعی نژادپرستی در چند کشور اروپایی وجود دارد که راه رفتن تُرکها را در خیابانهایش نمیپسندد و از حقوق بشر به عنوان بهانهیی برای بیرون نگه داشتنشان استفاده میکند.
اشقر: دولت ترکیه به شدت تحت کنترل ارتش این کشور است که به شدت از آنچه در عراق رخ میدهد نگران است. و البته خیلی ناراحت است که خودمختاری کردستانِ عراق، که به خاطر شرایط استثنایی سالهای ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۳، موقعیت گذرایی تلقی میشد، اکنون تبدیل به واقعیتی نهادینه شدهاست، حتا واقعیتی در قانون اساسی. این منبع عمدهی نگرانی ارتش و دولت ترکیه است و ایالات متحد به نگرانیهای ترکیه توجه خاصی میکند.
در کردستان عراق اکثریت تقریباً مطلق مردم طرفدار استقلال فراتر از شرایط قانونییی هستند که تاکنون به دست آوردهاند. اما رهبران کُرد به موکلانشان میگویند پیگیری این هدف نامسولانه است چون محیط جوری است که برخورداری از استقلال درونِ دولت عراق بهترین موردِ ممکن است. و وقتی میگویند محیط، منظورشان بیش از هر چیز ترکیه است. اما حقیقت این است که اگر برای آروزهای ملی و حقِ مشروع تعیین سرنوشت از جانب ایالات متحد حمایتی احساس میکردند، میتوانستند به آرزوی مردمشان جامهی عمل بپوشانند. ملت کُرد مانند هر ملت دیگر باید اجازه داشتهباشد تا حقِ تعیین سرنوشت، شامل حقِ جدا شدن و تشکیل دولتِ خود را داشتهباشد ـ جدا شدن از عراق و ترکیه و ایران و سوریه و آفرینش دولت ملی یکپارچهی کُرد که ژرفترین آرزوی کُردهاست. (چامسکی: حدود ۲۵ میلیون انسان). ملتی است پارهپاره با اقلیتهای ستمدیده درون کشورهای بزرگتر.
مشکل اینجاست که البته واشنگتن نمیخواهد از کُردها در برابر ترکیه دفاع کند چون دولت ترکیه یکی از ستونهای ناتو، متحد عمدهی زمانِ جنگِ سرد و امروز بخش اصلی راهبرد ایالات متحد در خاورمیانه و حوزهی دریای خزر است. بنابراین به این امر که قبلاً ذکر کردیم برمیگردیم که رهبران کُرد همچنان روی نیروهایی کاملاً غیر قابل اتکا شرط میبندند و ایالات متحد به روشنی منبع غیر قابل اتکایی برای کُردهاست.
چامسکی: متأسفانه در مورد کُردهای ترکیه هم همین است. با تمام تلخیها، وحشیگریها و سرکوبهای خشنی که میدانند به پشتوانهی ایالات متحد به سرشان آمده، به این کشور دل بستهاند تا به طریقی به آنها کمک کند که پیروز شوند ـ آن هم نه خودمختاری، امید به آن را از دست دادهاند، گرچه هنوز احتمالاً میخواهندش، بلکه فقط نوعی به رسمیت شناختن حقوقشان را.
اشقر: اما به اروپا که بیشتر بهشان توجه دارد، چندان امیدی ندارند؟
چامسکی: واقعنگرترها میدانند که قدرت ایالات متحد همهجاگیر است و این کشور را فراتر از اروپا بردهاست. اما امیدوارند که اروپا با معیارهای کپنهاگ دربارهی حقوق بشر فشارهایی به ترکیه بیاورد. [۵۵]
حق جدایی، تعیین سرنوشت و عدالت
شالوم: در مسألهی حق جدایی اگر صحبت از ملیتی باشد که تنها گروه موجود درون یک منطقهی خاص است، بحث خیلی ساده است. اما آشکارا تاحدی به علت جابهجا کردنِ اقوام در دوران صدام حسین مناطق چالشبرانگیز بسیاری با مردمی از اقوام مختلف در آن کشور وجود دارد.
چامسکی: کرکوک از مهمترینِ این مناطق است.
شالوم: بله. راهحل عادلانهی این مشکل چیست؟
چامسکی: صادقانه بگویم حس خودِ من و چیزیکه خصومت سیستم امنیتی ترکیه را برانگیخت این است که بهترین راهحل استفاده از برخی از عناصر امپراتوری عثمانی است. گفتنش همان و تکفیر شدن همان. البته امروز کسی نمیخواهد امپراتوری عثمانی را بازسازی کند ـ وحشی بود و فاسد و هرچه بگویید. اما دربارهی چگونگی رفتار در منطقه ایدهیی درست داشت: مردم را به حال خود گذاشتهبود. در امپراتوری عثمانی برای رفتن از قاهره به استانبول یا بغداد از هیچ مرزی نمیگذشتید. یونانیها در شهر از نواحی یونانینشین میگذشتند، ارمنیها از نواحی ارمنینشین. همهجا ترکیبی پیچیده میدیدید که اساساً مردم را به حال خود رها میکرد. از خوبیهای امپراتوری عثمانی یکی هم این بود که فاسد بود؛ خیلی فاسدتر از آنکه بتواند از آنچه روی میدهد سر دربیاورد و کاری برایش بکند. در نتیجه گرچه وحشی بود و وقت و بیوقت قساوت میکرد اما بیشترِ وقتها جواب میداد، بفهمینفهمی مردم را به حال خود گذاشتهبود. این راهحلِ درست برای جوامعی است با گروههای ترکیبی پیچیده از مردم. در اروپا هم به نظرم راهحل درستِ مسأله همین است. تحمیل سیستم دولت ـ ملت به اروپا به چندین سده خشونت مفرط نیاز داشت. سیستمی است خیلی غیرطبیعی. مرزها را کجا میکشید؟ آلمان، ایتالیا یا فرانسه را در نظر بگیرید. خیلی پیش نبود که مردمان زیادی در این کشورها زبان ملیشان را نمیدانستند و باید زبان ملی را در مدارس به آنها آموزش میدادند. همین اواخر است که در کشورهای مختلف در مقیاسهای متفاوت تفاهم عمومی به وجود آمدهاست. اما کوشش برای تحمیلِ سیستمِ دولتِ ملی به جوامع پیچیده که همه نوع درگیری محلی، منطقهیی، قومی، مذهبی و درگیریهای فرهنگی دیگر دارند، پدیدهیی وحشیانه بودهاست. این یکی از دلایلِ وحشی بودن اروپا در طول چندین صد سال از تاریخ جهان است. وقتی اروپاییها بقیهی دنیا را فتح کردند، کوشیدند همین سیستم را ـ از منظر مردم آنجاها، دیوانگی را ـ به آنها تحمیل کنند.
بسیاری از دردآورترین تناقضها در اکناف دنیا، بازتاب تحمیل سیستم دولت ـ ملت به جوامع پیچیدهیی است که با آن سیستم جور درنمیآیند. اگر مردمی را که ربطی به هم ندارند در یک کشور قرار بدهید و بعضی از آنها تمایل به کسب قدرت داشتهباشند، ممکن است حاکمان، دیگران را قتلعام کنند. بعضی از عمدهترین منازعات در نواحییی به وجود آمدند که امپراتوری بریتانیا به تنهایی کنترلشان میکرد ـ مثل هند، پاکستان یا فلسطین. اینها عمدتاً بقایای کوشش برای تحمیل سیستمِ تَرَکخوردهی دولت ـ ملت بر جوامع ترکیبی پیچیدهیی اند که با آن جور درنمیآیند.
یکی از چیزهای خوبی که امروز دارد در اروپا رخ میدهد این است که به همراه گرایشهای تمرکزگرایانهی اتحادیهی اروپا، تمرکززداییهای زیادی هم وجود دارد. چند سال بعد از سرنگونی دیکتاتوری فرانکو به بارسلونا رفتم. در خیابانها که پرسه میزدم، کلمهیی کاتالان شنیده نمیشد. نمیشد فهمید که کاتالان زبان مردم آنجاست، اگر من هم میدانستم به خاطر مطالعهی ادبیات بود. اما چند سال بعدش برگشتم و هرآنچه میشنیدید به زبان کاتالان بود. همهجا جاری بود، معلوم نبود از کجا آمده، و حالا خودمختاری قابل توجهی در کاتالان وجود دارد، باسک هم همینطور و تا حدی آستوریاس هم. در گالیسیا فشارهایی برای خودمختاری وجود دارد و غیره. حتا در بریتانیا هم تمرکززدایی محدودی به سمت ولز و اسکاتلند در حال شکلگیری است که به نظرم چیز خوبی است. احتمالاً در سراسر اروپا وضع باید همینطور باشد. پس اگر بپرسید، بهترین سیستم برای کردستان چه سیستمی است؟ فکر میکنم چیزی شبیه به این: برچیدن کامل سیستم دولت ـ ملت و اجازهی خودمختاری بیشترِ محلی و منطقهیی دادن حتا درون شهرها. جواب خواهدداد و به روشی مسالمتآمیز هم جواب خواهدداد، خیلی بیشتر از سیستم دولت ـ ملت.
اشقر: اگر بخواهم آرمانگرایانه نظر بدهم با نوآم موافق ام. هرچند البته شرایط فعلی آرمانی نیست و باید آرزوی کُردها برای ایجاد سیستم دولت ـ ملت را کاملاً مشروع بدانیم، بیشتر به این علت که آرزویی است برای اتحاد دوبارهی ملتی تقسیمشده بین دولتهای دیگر. اما به یک تعبیر رهبران کُرد عراقی حق دارند که باور داشتهباشند برای کردستان عراق در شرایط کنونی، بهترین گزینه همین بسط خودمختاری در درون دولتی فدرال است. وگرنه جزیرهیی کُردی خواهیمداشت که وابسته به حمایت خارجی خواهدبود. (چامسکی: سرزمین محصوری است بدون دسترسی به آب.) درست است. و این برای کُردهای عراق بسیار خطرناک است و قطعاً بهترین گزینه نخواهدبود.
مسألهی کرکوک احتمالاً و دستکم به صورت بالقوه، بحرانیترین مسأله در عراق است. همه بر مسالهی سنی ـ شیعه تمرکز کردهاند اما برخورد با این مسأله نسبت به مسألهی کرکوک که خیلی بیثبات و به شدت پیچیده است، راحتتر است. کرکوک شهری است که چند دههی قبل دیگِ جوشانی از اقوام عرب و کُرد و جامعهی بزرگ ترکمنها بود که به گفتهی برخی در اکثریت اند. به خاطر آنهاست که ترکیه تهدید به دخالت در کرکوک میکند و با آنجا مانند منطقهی تحتالحمایهی خودش برخورد میکند. اما درست آن است که گسترش صنعت نفت منجر به مهاجرت گستردهی کارگران کرد از نواحی کوهستانی به کرکوک شد و این شهر از آن پس تبدیل به شهری شد با اکثریت کُرد. بعد صدام کوشید این نسبت جمعیتی را تغییر دهد و با اقدامات متعددی مثل پاکسازی قومی و اسکان مجدد، جمعیت آن شهر را مثلِ تمام قسمتهای کُردنشین عراق، «عربنشین» کند. پس ما با وضعیت خیلی پیچیدهیی روبهروی ایم. ترس از این است که رهبران کُرد در مورد کرکوک تهاجمی عمل کنند و در تلاش برای به دست گرفتن کنترلِ شهر از برتری نظامیشان بر دیگر قومهای عراقی سود بجویند که عملی کوتهبینانه خواهدبود: اگر بکوشند این مسأله را با زور حل کنند تا دههها با مشکلی سوزان و کاملاً فاجعهبار مواجه خواهندبود. پس به این معنا، راهحل آرمانگرایانهیی که نوآم بهش اشاره کرد باید دستکم برای جایی شبیه به کرکوک به کار گرفتهشود. باید در زمینهی توافق بر سر سهم درستی از کل درآمد نفتی عراق برای کردستان سازشی صورت بگیرد. این اصل در قانون اساسی مصوب اکتبر ۲۰۰۵ وجود دارد: تصریح شده که درآمد نفت «به روشی عادلانه و متناسب با توزیع جمعیت در تمام بخشهای کشور» تقسیم خواهدشد (بند ۱۰۹) [۵۶] که اصلی مناسب است.
شالوم: اما این درآمد نفتِ قدیم است، درست است؟
اشقر: ابهام دارد؛ تفسیرهای متعددی از این بند قانون اساسی وجود دارد. این اصل که درآمد نفت باید متناسب با جمعیت در کشور پخش شود در واقع مربوط به «حوزههای نفتی فعلی» است. اما از سوی دیگر قانون اساسی کاملاً مبهم بیان میکند که «نفت و گاز دارایی تمام مردم عراق در تمام نواحی و ایالتهاست» (بند ۱۰۸). این عملاً به سود کُردهای عراق است چون بخش عمدهی نفت عراق در جنوب است. اگر آنها سهم مناسبی از درآمد نفتی عایدشان شود، این توازن را به سود خود تغییر خواهندداد که برایشان از کوشش برای به دستگرفتن کنترل کرکوک به بهایی گزاف بهتر است. پس باید برای پیدا کردن راهحلی معنیدار و سازشی برای این مسألهی پر دردسر، راهی وجود داشتهباشد. اما اینطور شده که ایالات متحد که در موقعیتی است که میتواند از امکانات مناسبش برای حل این مشکل استفاده کند، جداً کاری در اینمورد نمیکند. چون واشنگتن ترجیح میدهد که این مشکل را به عنوان بخشی از راهبرد «تفرقه بینداز و حکومت کن» که اکنون به عنوان آخرین چاره و بعد از تحمل ضربههای بسیار در عراق به کارش گرفته، زنده نگهدارد. بیایید امیدوار باشیم که عقل و منطق در عراق فراگیر شود و در این مورد مثل دیگر موارد مورد اختلاف به سازشهای مسالتآمیز برسند.
سوریه
شالوم: صحبتهایی از امکان عملیات نظامی امریکا علیه دو دولت دیگر در خاورمیانه، سوریه و ایران، شدهاست. سیاست امریکا در قبال سوریه را چگونه ارزیابی میکنید؟
چامسکی: موضع ایالات متحد در قبال سوریه همیشه به شدت فرصتطلبانه بوده است. سوریه و لبنان را در نظر بگیرید: ایالات متحد در سال ۱۹۷۶ از ورود سوریه به لبنان ـ همانطور که به طور تلویحی از ورود اسراییل ـ استقبال کرد. چون وظیفهی سوریه در آن زمان قتلعام فلسطینیها بود که خوب بود و مخالفت خاصی با بودنشان در آنجا وجود نداشت. بوشِ پدر در سال ۱۹۹۰ خیلی مشتاقِ ماندن سوریها در لبنان بود چون میخواست دمشق را وارد ائتلافِ ضد عراق کند. اما پس از سالها واشنگتن موضع طبیعیتری گرفتهاست. سوریه از دستورهای ایالات متحد پیروی نمیکند. یک کمی شبیه صربستان دههی ۱۹۹۰ است. استروب تالبوت۴۵ از کلهگندههای دولت کلینتون پذیرفت که علت اصلی جنگِ کوزوو و بمبافکنی به صربستان البته انساندوستانه نبوده، این بوده که صربستان آخرین پایگاه اروپایی بود که به سیستم بازار ملحق نمیشد [۵۷]. معنی حرف او این است که آنها از دستورات پیروی نمیکردند و به اجماع نولیبرال نمیپیوستند. سوریه هم یک همچین چیزی است. دندانِ پوسیده است. در بیشتر کشورها رهبران به ایالات متحد تعظیم میکنند، رهبری سوریه نمیکند. البته رهبری مخوفی است که همه نوع کارِ وحشتناک ازش سر زده اما این دلیل مخالفت واشنگتن با آن نیست.
با نگاه کردن به تاریخ میشود فهمید نقد ایالات متحد از وضعیت حقوق بشر در سوریه تا چه حد جدی است. فهرستی وجود دارد از دولتهایی که از ترور حمایت میکنند؛ این فهرست به معنی دولتهایی است که ایالات متحد به دلایلی دوستشان ندارد. در سال ۱۹۹۴ کلینتون پیشنهاد داد که سوریه را اگر طرح امریکا ـ اسراییل دربارهی بلندیهای جولان که اسراییل در جنگ ۱۹۶۷ اشغالش کرد، بپذیرد از فهرست دولتهای حامی تروریسم دربیاورند. سوریه میخواست سرزمینش به کشورش برگردد و طرح را نپذیرفت و در نتیجه در فهرستِ دولتهای حامی ترور باقی ماند. این همهی آنچه را که باید دانست به ما میگوید.
در سال ۲۰۰۴، فرصتی برای خلاصی از شر این دندانِ پوسیده به دست آمد. مقامات امریکایی به همراه مقامات فرانسوی قطعنامهیی در سازمان ملل بهتصویب رساندند مبنی بر اینکه نیروهای سوری از لبنان بیرون بروند و اکنون هم به شدت فشار میآورند که رژیم سوری را براندازند ـ که ایدهی خوبی است اما نه به آن دلایل. دلیل آن، همان دلیل بمب انداختن روی صربستان است: فرمانبردار نیستند.
آیا ایالات متحد کاری خواهدکرد؟ حس من این است که احتمال حمله به سوریه خیلی بیشتر از ایران است اما واقعاً فکر نمیکنم احتمال حمله به هیچیک از آنها وجود داشتهباشد؛ هرچند احتمال حمله به سوریه بیشتر از ایران است. یکی اینکه سوریه خیلی ضعیفتر است. حمله به ایران خطرناک است، سوریه احتمالاً خطرناک نیست. در ضمن فکر میکنم اسراییل به این حمله علاقه داشتهباشد و بیتردید برای انجام راحت این عمل، نیروی نظامی دارد و خیلی برایشان هزینه ندارد. پس این یک امکان است گرچه به نظرم خیلی بعید.
رژیم سوریه، رژیمی مهیب است. مردم سوریه باید فرصتِ خلاص شدن از شر آن را به دست آورند اما نیروهای خارجی فقط کار را بدتر میکنند. دلیل ضد سوری بودن امریکا جذاب نیست. فرانسه هم تا آنجا که میدانم همچنین.
اشقر: کاملاً درست است. برای در نظر گرفتن مواضع امریکا همیشه باید آنها را در چشمانداز تاریخی دید تا معنیشان را دریافت. سؤال این است که چرا ناگهان واشنگتن در سال ۲۰۰۴ آنقدر نگران حضور سوریه در لبنان شد و قبل از آن این نگرانی را نداشت؟
بیایید به تاریخ این موضوع نگاهی بیندازیم: اول ارتش سوریه با چراغ سبز امریکا و اسراییل در سال ۱۹۷۶ وارد خاک لبنان شد. زمانیکه متحدان آن دو کشور، نیروهای دست راستی مسیحی در لبنان، در آستانهی شکست خوردن از ائتلاف نیروهای فلسطینی و چپهای لبنان بودند. (اگر بخواهیم دقیقتر صحبت کنیم این گروه دوم، ائتلافی بود از نیروهای طایفهیی و کمونی به رهبری کمال جُمبلات که تظاهرهای چپی را با موقعیت خودش در مقام رهبر طایفه و فئودالِ فرقهی دروزی ترکیب میکرد). این ائتلافِ نیروها با میلیشیای دست راستی برخورد کرد و داشت شکستی سنگین به آنها وارد میآورد که برای سرکوبش چراغ سبزی به سوریه دادهشد. ارتش سوریه چندین ماه در برخوردهای به شدت خشن با نیروهای چپ فلسطینی و لبنانی شرکت داشت تا در نهایت به توافقی رسیدند که سعودیها پیشنهاد کردهبودند و باعث شد حضور نظامی سوریه در لبنان نهادینه شود. بدیهی است که کمکهای مالی سعودیها یعنی حمایت از طرف امریکا. این توافق، سوریها و دیگر نیروهای عرب را به بازتثبیت صلح و نظم و قانون در لبنان فرامیخواند هرچند ماهِ عسل واشنگتن و رژیم سوریه خیلی طول نکشید: در سال ۱۹۷۷ حزب دست راستی صهیونیستِ لیکود در اسراییل به قدرت رسید و کمی پس از آن رییسجمهور مصر انور سادات، دیدار تاریخیش را از اسراییل انجام داد که آغازگر رسمی فرایندی بود که در نهایت به پیمان صلح مصر ـ اسراییل انجامید. رژیم سوریه احساس طردشدگی کرد و تنشهایی بین دمشق و واشنگتن پیش آمد. اما در آن مقطع هیچ کارزاری برای بیرون رفتن سوریه از لبنان وجود نداشت چون واشنگتن هنوز حضور و نظارت سوریه را بر لبنان در مقایسه با گسترش حضور احتمالی فلسطینیها در ائتلاف با چپهای لبنان و نیروهای مسلمان، شر کمتر میدانست.
مدتی عقیده بر این بود که اشغالِ سالِ ۱۹۸۲ لبنان توسط اسراییل به مشکل فیصله داده به این ترتیب که بخش عمدهی سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان تبعید و ابتدا رییسجمهور اسراییلدوست و سپس امریکادوست به قدرت رسیدند. اشغال لبنان توسط اسراییل، حضور نظامی سوریه را در بخش کوچکی از لبنان محدود کرد و حضور نظامی اسراییل تا پایان سال ۲۰۰۲ به صورت وزنهی تعادلِ حضور سوریها تفسیر شد. اما چون حضور سوریها در خدمت اسراییل بود، آنها در لبنان ماندند: دو نیروی خارجی میتوانستند در کنار یکدیگر قرار بگیرند. اما کل کوشش برای ایجاد دولتِ تحت کنترل ایالات متحد در لبنان در سال ۱۹۸۴ شکست خورد و با آن، کوشش برای به نتیجه رساندنِ قرارداد لبنان ـ اسراییل نیز. در بخشهای مسلماننشین کشور شورش وجود داشت و دوباره شرایط از دیدگاه منافع ایالات متحد بد شد و دوباره چراغ سبز به سوریه نشان دادهشد تا بفهمینفهمی کنترل اوضاع را در دست بگیرد همانطور که پیشتر با اعزام نیروهایش به بخشهایی از لبنان ـ مثل بیروت که بعدها با اشغال اسراییل از آنجاها بیرون راندهشد ـ اینکار را کردهبود.
این شرایط همچنان ادامه داشت تا اشغال کویت در سال ۱۹۹۰ به دست عراق که سوریه به ائتلافِ امریکایی جنگ با عراق پیوست. اغلب امروز فراموش میشود اما سوریه در زمان دیکتاتوری حافظ اسد، یکی از متحدانِ عربِ جنگ ۱۹۹۱ خلیج شد که ایالات متحد به آن خیلی فخر میفروخت. و علت آنکه چرا به ناگهان در سال ۲۰۰۴ ایالات متحد از طریق قطعنامهی ۱۵۵۹ شورای امنیت [۵۸] به همراهی فرانسه، خیلی نگران بیرون انداختن سوریه از لبنان شد، این واقعیت بود که رژیم سوریه به جنگ دوم با عراق در سال ۲۰۰۳ نپیوست و برعکس موضع تخاصمی گرفت. که در هر دو مورد همان مواضع برادرانش در مسکو بود. دمشق در تضادی عمیق با آنچه در سالهای ۹۱ـ۱۹۹۰ انجام دادهبود، این بار نه فقط به ائتلاف امریکایی نپیوست بلکه با محکومکردنِ قاطع اشغال عراق از موضع تقریباً خنثای رژیمهای عربِ دیگر فراتر رفت. به همین علت ایالات متحد تصمیم گرفت دولت سوریه را مجازات کند. باید این واقعیت را هم افزود که ایالات متحد از شرایط لبنان به عنوان ابزاری برای فشار آوردن به سوریه بهره برد تا دمشق را وادارد به نیروهای امریکایی که مرز عراق ـ سوریه را تحت کنترل داشتند کمک و از نفوذ جنگجویان عرب جلوگیری کند.
پس اساساً نگرش واشنگتن کاملاً ابزاری است و از هیچ نگرانی واقعی برای مردم لبنان برنمیخیزد.
چامسکی: چرا فرانسه با ایالات متحد همگام شد؟
اشقر: موضوع پیچیدهتری است و مرتبط با مأیوس شدن فرانسه از سوریه. درخواستهایی داشتند ـ شامل درخواستهای اقتصادی ـ که سوریه نپذیرفت. عامل دیگر ارتباط خیلی نزدیک ـ و به گفتهی بعضی خیلی سودآور ـ رییسجمهور فرانسه، ژک شیراک با نخستوزیر سابق و اَبَرمیلیاردر لبنان رفیقحریری که در ۱۴ فوریهی ۲۰۰۵ کشتهشد بود که پس از سالها همکاری نزدیک، دمشق به همش زد. و پشت حریری پشتیبانانش بودند ـ پادشاهی سعودی که البته فرانسه منافع خیلی بیشتری از آنها کسب میکند تا از لبنان. پس نگرش پاریس هم هیچ ربطی به نگرانی برای مردم لبنان نداشت.
واشنگتن از لبنان و قتل حریری به عنوان برگ برنده استفاده کرد تا با رفتار خاصی همکاری دمشق را در رابطه با عراق و در رابطه با یکی از مهمترین دغدغههای اسراییل جلب کند: ایالات متحد درخواست کرد که حزبالله لبنان خلع سلاح شود. حقیقت قضیه این است که فشار واشنگتن نبود که در خروج نیروهای سوری از لبنان مؤثر افتاد بلکه تظاهرات و تجهیز تودهیی پس از قتل حریری بود [۵۹]. خیلی روشن است. قطعنامهی ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل درست قبل از آن تصویب شد و دولتهای لبنان و سوریه آن را نپذیرفتند.
معتقدم که ایالات متحد به عملیات نظامی علیه سوریه نمیاندیشد. انگیزه برای حمله خیلی کم دارند. چیزی شبیهِ حمله به عراق در هر حال در مورد سوریه ممکن نیست. ایالات متحد ـ به گِل نشسته در باتلاقِ عراق ـ در حال حاضر نمیتواند چنین اقدامی بکند. دیوانگی محض است. فشاری که به دمشق میآورند به منظور به دست آوردن آن چیزی است که میخواهند: همکاری در عراق و در مورد حزبالله.
حتا فکر نمیکنم اسراییل هم انگیزههایی برای حمله به سوریه داشتهباشد. برعکس در اسراییل نگرانیهای عملی ابراز میشود نسبت به عملیات ایالات متحد در سوریه که اساساً آن را فرونشاندند و گفتند به سرنگونی این رژیم علاقهمند نیستیم چون نمیخواهیم در نزدیکی مرزهایمان عراق دیگری داشتهباشیم. اسراییلیها رژیم اسد را که شرایط را کنترل میکند ترجیح میدهند. خیلی خوب میدانند که خط مرزی سوریه ـ اسراییل، امنترین خط مرزی اسراییل است. آشکارا میخواهند که دولت سوریه از حمایت حزبالله دست بکشد یا به حزبالله فشار بیاوَرَد که سلاحهایش را زمین بگذارد، اما راضی به براندازی دولت سوریه نیستند. و واقعیت این است که واشنگتن هیچ بدیل موثقِ حداقلی برای رژیم سوریه ندارد. در مورد عراق دستکم ائتلاف اپوزیسیون به سازماندهی چلبی بود. بعضی از آنها به مزاج واشنگتن سازگار نبودند اما با این وجود دولت بوش هنوز میتوانست به آنچه چلبی دربارهی نفوذش در عراق میگفت توجه کند. اما معادلِ سوری چلبی مورد حمایت ایالات متحد که در رسانههای امریکا دیدهمیشود نسبت به چلبی در عراق، حتا معمولیتر و پیشپاافتادهتر است.
چامسکی: این مقامِ سابقِ سوری در پاریس چه ـ نمیشود جدیش گرفت؟
اشقر: به خوب کسی اشاره کردی. آنچه واشنگتن بهش دل بستهبود شکاف درونی رژیم سوریه بود. در واقع رژیم دو عضو برجستهاش را از دست داده: معاون سابق رییسجمهور، عبدالحلیم خدام که به عنوان یک عضو بُریده در پاریس زندگی میکند و وزیر کشور و فرماندهی سابق نیروهای جاسوسی سوریه در لبنان، قاضی کنعان که ظاهراً دست به خودکشی زد. هردوی اینها پیوندهای نزدیکی با حریری داشتند و پیوندهای نزدیک با حریری همواره خیلی سودآور بوده چه برای شیراک و چه برای هرکس دیگری. ایالات متحد و سعودیها میتوانستند روی این آدمها سرمایهگذاری کنند تا از درون زمام امور را به دست بگیرند. اما اصل کاری «خودکشی کرد» و آن یکی فعلاً از قدرت و کشور بیرون است. مگر اینکه شگفتی پیشبینیناپذیری پیش بیاید وگرنه تا آنجا که من میدانم ایالات متحد هیچ بدیل جدی در سوریه ندارد. فکر میکنم ایالات متحد در این نگرانی اسراییل سهیم است که اگر سوریه هرجومرج شود، اوضاعش خیلی بدتر از عراق میشود.
ایران
شالوم: سیاست امریکا در قبال ایران چه؟ چشمانداز عملیات نظامی در آنجا چگونه است؟
چامسکی: مورد ایران خیلی پیچیدهتر است. ایران باید مجازات شود چون در سال ۱۹۷۹ از نظارت امریکا خود را رها کرد. تصویر امریکا از ایران ـ آنطور که در تفسیر رسانهها و غیره منعکس است ـ میگوید تا سال ۱۹۷۹ هیچ اتفاقی در ایران نیفتادهبود، انتصاب شاه در سال ۱۹۵۳، یک همچین مسألهیی، خیلی مهم نیست. تازگی بررسی جالبی از کتاب جدید رابرت فیسک [۶۰] توسط جفری ویتکرافت، یک تاریخدان ـ روزنامهنگار معقول، در نیویورک تایمز چاپ شده [۶۱]. او با کتاب موافق بود اما کارش را با این جمله تمام کردهبود که فیسک به کودتای امریکایی ـ انگلیسی که دولت پارلمانی ایران را برانداخت خیلی خُرده میگیرد. او میگوید که میداند اینطور نبوده چون همسایهاش یک جنتلمن انگلیسی است که از قضا در کودتا هم دست داشته و به او اطمینان داده که این کار به دلایل خوبی انجام گرفتهاست. اینکه چنین چیزهایی در نشریات چاپ میشود دود از کلهی آدم بلند میکند! به هر حال تاریخ بی تاریخ.
مطالعهی خوبی از پوشش خبری شقاوتها در ایران وجود داشت [۶۲]. از ۱۹۵۳ تا ۱۹۷۶ که ایران را شاهِ طرفدار امریکا اداره میکرد، شکنجهها، قتلعامها و هرچیز دیگر اساساً پوشش داده نمیشد. از سال ۱۹۷۹ که شاه با انقلاب مردم کنار رفت ناگهان پوشش زیادی از شقاوتها در ایران صورت گرفت.
به هر حال ایران در سال ۱۹۷۹ ارتباط خود را با امریکا قطع کرد و این جرم باید مجازات شود. و این فراتر است از منافع عاقلانهی دولتی. در مورد کوبا هم طرز تفکر مافیایی وجود دارد: نمیتوانند بگذارند بیاطاعتی عرض اندام کند؛ خیلی خطرناک است چون ممکن است دیگران هم فکر کنند میشود بیاطاعتی کرد. پس ایران باید به خاطر بیاطاعتی مجازات شود. بخشی از حمایت ایالات متحد از عراق در جنگ ایران ـ عراق به این خاطر بود که میخواست هر دو طرف یکدیگر را قصابی کنند و در ضمن میخواست مطمئن شود که عراق پیروز میشود. وقتی به نظر رسید که احتمالاً عراق پیروز نمیشود به سود عراق وارد جنگ شد: پرچم کشتیهایش را بالا برد، به خطوط هوایی ایران حمله برد و غیره. ایالات متحد تا آن حد به عراق کمک کرد که این کشور مزیتی یافت که به جز اسراییل هیچ کشور دیگری، آن مزیت را نداشت: توانستند به ناوهای امریکایی حمله کنند و دهها ملوان امریکایی را بکُشند و از این ماجرا قِسِر دربروند [۶۳]. چه کسی میتواند اینکار را بکند؟ توانستند ازش قِسِر دربروند چون بخشی از عملیات حمله به ایران بود. بعد از آن این حمایتها ادامه دارد.
حالا ایالات متحد میکوشد ایران را منزوی و شاید سرنگون کند. ایران جامعهیی است پیچیده و از نظر قومی متعدد با دولتی به شدت سرکوبگر. شاید ایالات متحد بتواند نوعی شورش درونی را تحریک کند. البته میخواهد از نظر اقتصادی هم منزویش کند.
جالب است که واشنگتن در انزوای ایران در اروپا موفق شده. امریکا چنان اروپا را ترسانده که شرکتهای عمدهی اروپایی مانند BP و کروپ تیسن۴۶ از ایران بیرون آمدهاند. نمیخواهند پا توی کفش امریکا بکنند. اما چین همراهی نکردهاست. بخشی از علت خشم امریکا از چین این است که نمیشود چین را ترساند. هند گاهی این طرف است گاهی آن طرف. آنطورکه قبلاً گفتم، بهرغم فشار زیاد ایالات متحد هند بر سر پروژهی خط لوله از ایران ماندهاست. از طرف دیگر همراه با ایالات متحد در آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه ایران رأی دادهاست تا حدی به خاطر حمایت امریکا از برنامهی انرژی اتمی شهریش [۶۴]. آنها کمابیش بیطرف اند.
اما تلاش زیادی برای انزوای ایران میشود. ایران زیر فشارِ تهدیدی مهیب است. بر اساس معیارهای امریکایی ـ انگلیسی، بر اساس آنچه آنها بهش دفاع از خودِ قابل انتظار میگویند ایران باید همین حالا دست به عملیات تروریستی در ایالات متحد بزند. دربارهی گفتههای عجیبوغریب رییسجمهور ایران، احمدینژاد دربارهی هولوکاست نازیها سروصدا به راه انداختهاند، فرض کنید که او ـ بهطرزی پذیرفتنی ـ میگفت که ما آمادهایم بر سر ایالات متحد و اسراییل بمب بیندازیم و آنجا دست به اعمال تروریستی بزنیم. البته این پایان ایران خواهدبود اما درست همان چیزی است که ایالات متحد و اسراییل سالهاست دربارهی ایران میگویند. ادعاهایی شده که حدود ده درصد نیروهای هوایی اسراییل در پایگاههای هوایی امریکایی در شرق ترکیه بر فراز مرزهای ایران گشتهای شناسایی میزنند ـ نه برای دریافت چیزی، فقط برای تهدید و گفتن اینکه «ما اینجای ایم» [۶۵]. همه میدانند که اسراییل دولتی هستهیی است. کشوری کوچک اما شعبهی امریکاست. بر اساس گفتهی رییس پژوهش و گسترش نیروهای دفاعی اسراییل، نیروهای هوایی و مسلح این کشور از هر کشور عضو ناتو به جز امریکا بزرگتر و پیشرفتهترند [۶۶]. و دولت بوش برای ارتقای آن در یکی دو سال گذشته بیش از یکصد بمبافکن جتِ پیشرفته مجهز به آنچه نشریاتِ عبری چاپ اسراییل «تسلیحات ویژه» [۶۷] نامیدهاند برایشان فرستادهاست ـ که برای گوشهای سازمان اطلاعات ایران شاید به معنی سلاحهای هستهیی یا چنین چیزی باشد. نمیدانم حقیقت دارد یا نه، بمبهای عمقزن ضد سازه۴۷ و چنینچیزهایی اینجا اعزام ناوگان هوایی جدید گزارش نشد اما مطمئن باشید گوشهای سازمان اطلاعات ایران آن را شنیده ـ از نشریات اسراییلی و مجلات نظامی. قاعدتاً برای به لرزه درآوردن آنها و گفتن این مطلب است که شما تحت تهدید جدی هستید.
آیا آنها واقعاً تحت تهدید جدی اند؟ فقط میشود حدس زد. حدس من این است که شاید نه؛ به نظرم ایالات متحد به آنها حمله نخواهدکرد به چند دلیل. یکی چون بیدفاع نیستند؛ احمقانه است به کسی حمله شود که بیدفاع نیست. هر بچهی مدرسهیی میداند که به کسی حمله میشود که نتواند از خودش دفاع کند. ایران میتواند. نمیتواند در برابر حمله از خود دفاع کند اما میتواند به روشهای مختلفی پاسخ بدهد. یکی آنکه میتواند مشکلات بیشماری برای ایالات متحد در عراق بتراشد که ایالات متحد همین حالا هم مشکلات بسیاری در آنجا دارد. میتواند کارهای دیگر بکند. احتمالاً موشک دارد. دوم آنکه اگر قرار باشد به کشوری حمله شود تا سه سال اعلامش نمیکنند تا آنها اهداف را تغییر ندهند و آمادهی مقابله به مثل نشوند و غیره. این کار خیلی معنی ندارد.
پس چرا امریکا این همه تهدید میکند؟ حدس من این است که یکی از دلایلش منزویکردن آنهاست که در مورد اروپا موفق شده ـ آنها را وادار به عقبنشینی کرده ـ و دلیل دیگرش هم فقط برای ترساندن رهبر. اگر بشود رهبر را لرزاند، خشنتر میشود که به معنی مخالفتهای داخلی بیشتر است و نقشههای سرنگونی داخلی بیشتر و شاید دیر یا زود آنقدر ضعیف بشود که بشود بهشان حمله کرد. و فرصتهای زیادی برای سرنگونی وجود دارد ـ آذریها، کُردها و دیگران یا جوانها که دیگر سرکوب نمیخواهند و غیره. در نتیجه حدس من این است که اینطوری است. این حدس و گمان است و ما از برنامهریزیهای داخلی خبری نداریم.
اما این حدس و گمانها بر پایهی فرضِ برنامهریزی معقول است. ممکن است به قول جلبیر پدیدهی غول زخمی را داشتهباشیم. اگر سیاستمداران ایالات متحد به جان آمدهباشند دیگر صحبت از برنامهریزی معقول محلی از اِعراب ندارد. و بعدش را نمیدانیم چه پیش خواهدآمد.
اشقر: تحلیل من از ایران برعکس سوریه است. به نظرم احتمال حملهی نظامی به ایران خیلی بیشتر است. اول از همه اجازه دهید روشن کنم که از حملهیی از نوع حمله به عراق صحبت نمیکنم گرچه ایران برخلاف سوریه منابع خیلی مهمی دارد: نفت و گاز. علاوه بر مرداب عراق که جلوی حملهی امریکا به کشورهای دیگر منطقه را میگیرد به ویژه با اندازههای ایران، این واقعیت وجود دارد که رژیم ایران پایگاه اجتماعی به مراتب مهمتری از صدام حسین دارد و این مسأله شکستن آن را سختتر از عراق میکند. وقتی تمام مشکلاتِ پیشِ روی امریکا را در عراق میبینید، نمیتوان با هیچ تخیلِ به پرواز درآمدهیی به حملهی امریکا به ایران فکرد کرد ـ دیوانگی محض خواهدبود. حرف من این است که به نظر من این واقعیت که واشنگتن ناخواسته نیروهای طرفدار ایران را در عراق تقویت کرده، رام کردن رژیم ایران یا خلاصشدن از شر آن را برای ایالات متحد ضروری کردهاست. رژیم ایران از قبل از سال ۲۰۰۳ خیلی قویتر شدهاست. ناخواسته با کنشهای امریکا تقویت شدهاست و این برای دولت بوش مشکل واقعی است پس متمایل به این باورند که کلید کنترل آنها بر عراق، تهران است. البته درست هم هست. به علاوه گفتن ندارد که نگرانی درستی در اسراییل و واشنگتن نسبت به هستهییشدن ایران وجود دارد. همانطور که معروف است اسراییل قدرت هستهیی عمدهیی است در حالی که هیچیک از مخالفان منطقهییش سلاح هستهیی ندارند، و این کشور انحصار بازدارندگی و حقالسکوت هستهیی را دارد. نمیخواهند که هیچ کشوری در منطقه رقیب این انحصار بشود. خیلی منطقی است. برای واشنگتن هم همینطور است نه اینکه واشنگتن میترسد تهران حملهیی هستهیی به ایالات متحد بکند، نه ـ که برای ایرانیها یا کشورهای دیگر خیلی انتحاری خواهدبود؛ علت آنکه واشنگتن میهراسد ایران تبدیل به قدرت هستهیی شود آن است که این به تهران قدرتِ بسیار مؤثرِ بازدارندگی یا بازدارندگی متقابل در برابر نیروهای اسراییلی یا امریکایی در منطقهی خلیج فارس و خاورمیانه میبخشد. مهمتر از آن، دستیابی ایران به بمب هستهیی، اعتبار تهران را به عنوان رهبر ضد امریکایی و ضد اسراییلی در افکار عمومی مسلمانان به شدت افزایش میدهد. ایران به شدت روی آن کار میکند. نوآم به حرفهای غریب احمدینژاد دربارهی هولوکاست و اسراییل اشاره کرد: روبهروی او تو گفتی این یارو یاوه میبافد. حقیقت این است که اینها حرفهای حسابشدهیی بودند تا ایران از این طریق موقعیتش را در جهان اسلام و به ویژه افکار عمومی سنیها بهبود ببخشد. این در زمانی رخ میدهد که ایالات متحد میکوشد ایران را منزوی کند و متحدانِ عرب واشنگتن میکوشند احساسات ضد شیعی سنیها را برانگیزند. در اینمورد حرفهای زیادی زده شده: بیانات سعودیها، اردنیها، هشدار پادشاه اردن به شکلگیری هلال شیعی و غیره. پس سخنان احمدینژاد بخشی از ترفند متقابل ایران است که در انکار اسراییل روی دست تمام رژیمهای عرب بلند شدهاست. و این واقعیت که یکی از سخنرانیهای تحریککنندهی رییسجمهور ایران از مکه انجام گرفت ـ برای شرکت در کنفرانس دولتهای اسلامی در دسامبر ۲۰۰۵ آنجا حضور داشت ـ در این رابطه بسیار بامعنی است. چنین حرفهایی قطعاً به دلِ نهادهای مذهبی وهابی در پادشاهی سعودی مینشیند. مهمتر از آن، رییس حماس فلسطین به تهران رفت تا حمایت کاملش را از رژیم ایران بیان کند و حتا رهبر اخوانالمسلمین مصر به حمایت از موضع ایران شتافت.
چامسکی: در مورد هولوکاست؟
آشکار: بله در مورد هولوکاست. این برای ایران دستآورد سیاسی مهمی بود. این حرفها بخشی از استراتژی ایران بود برای افزایش اعتبارش نزد تودههای مسلمان که اکثریت قاطعشان سنی اند. وقتی به اینها توجه میکنیم احتمال اینکه یا ایالات متحد یا محتملتر از آن اسراییل به تسهیلات هستهیی ایران حمله کنند خیلی زیاد به نظر میرسد. قلمرو ایران توسط تمام انواع تجهیزات الکترونیک به شدت تحت نظارت است و ایالات متحد میزان «بمبهای عمقزن ضد سازه» را که نوآم نام برد افزایش دادهاست.
چامسکی: واقعاً مطمئن نیستم که کار بکنند. عملاً بوسترهای مخازن سوخت هستهیی ندارند، برایش سرمایهگذاری نکردهاند. یکجور سلاح قراردادی با قدرت نفوذ بالا دارند.
اشقر: اما تحریکات ایران، به آنها دلیل داشتنش را میدهد.
چامسکی: جالب است که با توجه به تمام این تحریکها نمیتوانند برایش سرمایهگذاری کنند. کنگره گسترش زیاد آن را مجاز نمیداند؛ میدانند که واکنشهایی خواهدداشت.
اشقر: خُب به هر حال فکر میکنم که احتمال حمله به ایران چه از سوی ایالات متحد و چه از سوی اسراییل خیلی جدی باشد. نمیگویم که قطعی است اما نمیشود هم گفت ناممکن است.
چامسکی: حدس من چیز دیگری است، اما همهاش حدس و گمان است.
بگذار از پروندهی هستهیی ایران بگویم. مطمئن نیستم اما گمان میکنم ایرانیها روی سلاح هستهیی کار میکنند. یکی از تاریخشناسان نظامی معتبرِ اسراییل، مارتین وان کرهوِلد به تازگی در اینترنشنال هرالد تریبیون [۶۸] مقالهیی منتشر کرده که در آن گفته البته نمیخواهد که ایرانیها سلاح هستهیی داشتهباشند اما اگر به سمتش نروند، ابله اند. هر دولتِ زیر تهدید میخواهد از بازدارندگی هستهیی استفاده کند. اگر سلاح هستهیی بسازند برای استفاده نیست ـ نمیتوانند از آن استفاده کنند: به سرعت ویران میشوند، برای بازدارندگی است. پشت دو مرز خود نیروهای امریکایی را میبینید. دولتهای مسلح به سلاح هستهیی احاطهشان کردهاند ـ اسراییل قدرت عمدهی هستهیی است. ایالات متحد و اسراییل آشکارا آنها را تهدید به ویرانی و حمله میکنند. حدس من این است که آنها احتمالاً در صدد استفاده از بازدارندگی هستهیی هستند.
اگر با جدیت به مسألهی سلاحهای هستهیی ایران نظر بیفکنیم، راههای سادهیی وجود دارد که باعث شود ایرانیها مبادرت به ساخت سلاح هستهیی نکنند. یکی اینکه اگر فشارها بر ایران برداشته شوند، انگیزهی کمتری به ایجاد بازدارندگی دارند.
برای گسترش سلاح هستهیی اما دلایل مهمتری وجود دارد. یکی از مواردیکه اتفاقاً با دولت بوش موافق ام این است که پیمان منع گسترش سلاحهای هستهیی [۶۹] نیازمند بازبینی است. بند چهارم پیمان به کشورها اجازه میدهد که آزادانه به تولید نیروی هستهیی صلحآمیز دست بزنند و تابهحال مدرکی که نشان دهد ایران از تعهدات پیمان پا فراتر گذاشته دیدهنشدهاست. این شرط خیلی سست است. در سال ۱۹۷۰ که تصویب شد معنی داشت اما با رشد تکنولوژی از آن زمان تا به حال، فاصلهی بین نیروی هستهیی و سلاح هستهیی به شدت کاهش یافتهاست. چنانکه حالا با رشد فنآوری نیروی هستهیی نسبت به سال ۱۹۷۰ میشود خیلی به ساخت سلاح هستهیی نزدیکتر شد و این خیلی جدی است. راههای پرداختن به این مشکل وجود دارد و سالها است که روی میز است. مشکل اصلی، غنیسازی مواد شکافتپذیر است، موادیکه میتوانند برای سلاح هستهیی مورد استفاده باشند. اگر بتوانید ساخت موادِ شکافتپذیر را متوقف یا آن را کنترل کنید، اساساً مشکلِ ساخت سلاح هستهیی مرتفع میشود. مشکلِ سلاحهای هستهیی موجود به قوت خود باقی است ـ تمام دولتهای هستهیی پیمان را نقض کردهاند و بیش از همه ایالات متحد. در واقع ایالات متحد برخی از شروط پیمان را نقض کردهاست. اما از اینها گذشته اگر بتوانید تولید مواد شکافتپذیر را کنترل کنید، ساخت سلاح متوقف میشود. دو سال پیش محمد البرادعی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پیشنهاد داد که غنیسازی تا سطح سلاح هستهیی را تحت کنترلِ بینالمللی قرار دهند که اساساً به مشکل گسترش پایان میداد. اما این پیشنهاد به خاطر آنکه ایالات متحد گوشش به آن بدهکار نبود، مسکوت ماند. اگر اشتباه نکنم سال ۱۹۹۳ یا همان سال بود که سازمان ملل تصمیم گرفت پیمان منعِ تولید مواد شکافتپذیرِ اثباتشده را وضع کند تا به تولید مواد شکافتپذیرِ غنیشده تا سطح سلاحهای هستهیی پایان دهد و نظارت، رسیدگی و کنترل بینالمللی بر آن داشتهباشد. ایالات متحد تا مدتها مذاکره را دربارهی آن مسدود کرد. اما در نوامبر ۲۰۰۴ به رأیگیری انجامید. اغراق نیست اگر بگوییم آیندهی گونههای جانوری به آن بستگی دارد. اگر پیمان وضع نشود ناگزیر به سمت نوعی جنگ هستهیی کشیده میشویم. در کمیتهی اول مجمع عمومی در نوامبر ۲۰۰۴ به رأی گذاشتهشد و با ۱۴۷ رأی موافق، یک رأی مخالف و ۲ رأی ممتنع به تصویب رسید. ایالات متحد رأی نداد. اسراییل بیاراده رأی ممتنع داد چون نمیتواند علیه ایالات متحد رأی بدهد. رأی ممتنع دیگر از بریتانیا بود. سفیر بریتانیا در جلسهی سازمان ملل توضیح داد که بریتانیا با پیمان موافق است اما این مسأله «جامعهی بینالملل را تقسیم کردهبود» [۷۰]. دنیا را به نسبت ۱۴۷ به یک تقسیم کردهبود پس بریتانیا نمیتوانست با آن همراهی کند. هرگز گزارشی از آن ندیدم گرچه احتمالاً یکی از مهمترین رأیها در تاریخ بوده. این عمل یعنی که هیچ منعی برای تولید این مواد برای سلاح هستهیی وجود ندارد. اگر واقعاً نگرانی از گسترش سلاح وجود داشت راهی برای متوقفکردنش پیدا میشد. اما ایالات متحد نخواست بپذیردش چون به معنی نظارت بر تسهیلات هستهیی خودش بود و آنها این را نخواهندپذیرفت. و بریتانیا هم از ارباب اطاعت میکند. بقیه نافرمانی کردند، چون میدانستند مشکلی پیش نمیآید ـ اگر شانس اجرای عملی آن وجود داشت، احتمالاً به آن رأی موافق نمیدادند. مادامکه ایالات متحد مسدودش کند، شانسی برای اجرایی شدنش وجود ندارد.
اشقر: برای آنکه هرگونه مبارزهی واقعاً مؤثر با گسترش سلاحهای هستهیی در خاورمیانه به ثمر بنشیند باید پروندهی زرادخانهی هستهیی اسراییل بررسی شود. نمیتوان نسبت به آن بیاعتنا ماند و همزمان کشورهای همسایه را به کوشش برای ایجاد موازنهی راهبردی متهم کرد. تنها بدیل مؤثرِ گسترش سلاحهای هستهیی در منطقه تبدیل آن به تمامی به منطقهیی عاری از مواد هستهیی است.
■ ادامه دارد…
یادداشتها*
[۵۱]. ۱۹۶۹ Sunday Times (London), June ۱۵, در هر دو مورد موضوع، انکار وجود ستمدیدههای به معنای واقعی نیست بلکه انکار هویتشان است. نظر کامل مایر اینگونه است: «چیزی به نام فلسطینی وجود ندارد. کِی فلسطینیهای مستقل با یک دولت فلسطینی آنجا بودند؟ قبلاز جنگ یکم جهانی سوریهی جنوبی بود و بعد فلسطین که شامل اردن هم میشود. اینطور نبوده که فلسطینیهایی در فلسطین باشند که خود را ملت فلسطین بدانند و ما آمده باشیم و آنها را بیرون انداخته باشیم و کشورشان را از آنها گرفته باشیم. آنها وجود نداشتند».
[52]. Tamar Gabelnick, William D. Hartung, and Jennifer Washburn, Arming Repression: U.S. Arms Sales to Turkey During the Clinton Administration, World Policy Institute and the Federation of American Scientists, October 1999, table 1; available online at
https://www.fas.org/asmp/library/reports/turkeyrep.htm
Adam Isacson and Joy Olsen, Just the Facts: 1999 Edition, a Civilian’s Guide to U.S. Defense and Security Assistance to Latin America and the Caribbean (Washington, DC: Latin America Working Group and Center for International Policy, 1999), p.27. Narrative available online at
https://ciponline.org/facts/co99.htm
کمک امنیتی شامل کمکهای نظامی و پلیسی است که بهطور فزایندهیی درهم میآمیزد. نک.
Adam Isacson, Joy Olsen, and Lisa Haugaard, Blurring the Lines: Trends in U.S. Military Programs with Latin America (Washington, DC: Latin America Working Group Education Fund, Center for International Policy, and Washington Office on Latin America, September 2004), available online at
https://www.ciponline.org/facts/0410btl.pdf
[54]. Stephen Kinzer, “Kurds in Turkey: The Big Change,” New York Review of Books, January 12, 2006.
[۵۵]. اشاره اینجا به مجموعهی اصلاحات سیاسی و اقتصادی است که بهعنوان لوازم عضویت در اتحادیهی اروپا در جلسهی شورای اروپا در ژوئن ۱۹۹۳ در کپنهاگ، دانمارک تدوین شد.
[۵۶]. متن کامل بند ۱۰۹ چنین است: «یکم: دولت فدرال با ایجاد فرمانداریها و دولتهای محلی باید مدیریتِ نفت و گازِ استخراجی از چاههای فعلی را به عهده بگیرد چنان که عواید نفت و گاز را به روشی عادلانه و متناسب با توزیع جمعیت در تمام بخشهای کشور با تخصیص سهمها در دورهی زمانی مشخص برای نواحی آسیبدیدهیی که به طرزی ناعادلانه در رژیم پیشین محروم بودند و نواحییی که بعداً آسیب دیدند، تقسیم کند، به روشی که رشد متوازن در نواحی متفاوت کشور را تضمین کند و اینرا قانون قاعدهمند میکند. دوم: دولت فدرال با ایجاد دولتهای محلی و فرمانداریها باید با استفاده از پیشرفتهترین فنونِ اصول بازار و تشویق سرمایهگذاری، سیاستهای راهبردی لازم برای رشد ثروت نفتی و گازی را به روشی قاعدهمند کند که حداکثر سود را برای مردم عراق داشته باشد». نک. قانون اساسی عراق، مصوب ۱۵ اکتبر ۲۰۰۵ که در نشانی اینترنتی زیر در دسترس است:
https://portal.unesco.org/ci/en/files/20704/11332732681iraqi_constitution_en.pdf
ترجمههای متعددی از قانون اساسی وجود دارد که تعداد بندهای آنها متفاوت است.
John Norris, Collision Course: NATO, Russia, and Kosovo (Westport, CT: Praeger, 2005), p. xxiii.
[۵۸]. قطعنامهی ۱۵۵۹ شورای امنیت سازمان ملل، ۲ سپتامبر ۲۰۰۴، در نشانی اینترنتی زیر در دسترس است:
https://daccessdds.un.org/doc/UNDOC/GEN/N04/498/92/PDF/N0449892.pdf?OpenElement
[۵۹]. سوریه در ۲۶ آوریل ۲۰۰۵ رسماً به سازمان ملل اطلاع داد که تمام نیروها، اموال نظامی و دستگاه جاسوسیش را از لبنان بیرون کشیده است.
[60]. Robert Fisk, The Great War for Civilisation: The Conquest of the Middle East (New York: Alfred A. Knopf, 2005).
[61]. Geoffrey Wheatcroft, “One Man’s Arabia,” New York Times Book Review, December 11, 2005, p. 1.
[62]. William A. Dorman and Mansour Farhang, The U.S. Press and Iran: Foreign Policy and the Journalism of Deference (Berkeley: University of California Press, 1987).
[۶۳]. در ماه می۱۹۸۷ در جنگ ایران و عراق، یک ناو نیروی دریایی امریکایی به نامِ USS Stark در خلیج فارس توسط دو موشک که از جنگندهی میراژ ارتش عراق شلیک شده بود مورد اصابت قرار گرفت و سیوهفت خدمهی آن کشته شدند. هم واشنگتن و هم بغداد گفتند که حمله تصادفی بوده است؛ عراق تا زمان جنگ خلیج (۱۹۹۱) هیچ خسارتی نپرداخت. در ۱۹۸۹، مقامات امریکایی اصرار داشتند که ایالات متحد بهدنبال روابط نزدیکتر با صدام حسین است بهرغم پیشرفت مستمر او در سلاحهای شیمیایی و زیستی، حمایتش از تروریسم و امتناعش از پرداخت خسارت برای Stark. (نک. Elaine Sciolino, “1989 Memo to Baker Listed Abuses by Iraq but Urged Conciliation,” New York Times, September 22, 1992, p. A15.).
در ژوئن ۱۹۶۷، نیروهای دریایی و هوایی اسراییل به کشتی جاسوسی الکترونیک ایالات متحد به نامِ USS Liberty در سواحل مصر حمله کردند و سیوچهار امریکایی را کشتند. اسراییل ادعا کرد که حمله تصادفی بوده و واشنگتن رسماً عذرخواهی آنها را پذیرفت گرچه تردیدهای اساسییی همچنان برقرارند. برای نظرات متفاوت نک.
James M. Ennes Jr., The Assault on the Liberty: The True Story of the Israeli Attack on an American Intelligence Ship ( New York: Random House, 1979; updated Reintree Press Edition published in Gaithersburg, MD: Signature Books, 2002); A. Jay Cristol, The Liberty Incident: The 1967 Israeli Attack on the U.S. Navy Spy Ship (Dulles, VA: Brassey’s, 2002); and David C.Walsh, “Friendless Fire?” Proceedings of the U.S. Naval Institute, June 2003, available online at
https://www.usni.org/Proceedings/Articles03/ PROwalsh06.htm
[64]. The Press Trust of India, “India, Iran and the U.S.,” February 18, 2006; Daniel Dombey, Roula Khalaf and Arkady Ostrovsky, “US Warns India to Back Iran UN Referral or Lose Nuclear Deal,” Financial Times (London), January 26, 2006, p. 9.
[65]. Robert Olson, “Turkey-Iran Relations, 2000-2001: The Caspian, Azerbaijan and the Kurds,” Middle East Policy 9, no.2 (June 2002), pp.111-129.
[66]. Yitzhak ben-Yisrael, Ha’aretz, April 16, 2002.
[67]. Ha’aretz services, Ha’aretz, February 10, 2004 (Hebrew).
[68]. Martin Van Creveld, “Is Israel Planning to Attack Iran? Sharon on the Warpath,” International Herald Tribune, August 21, 2004, p. 6.
[۶۹]. پیمان منع گسترش سلاحهای هستهیی (ان پی تی) در سال ۱۹۷۰ مجری شد و امروز ۱۸۹ کشور آن را پذیرفتهاند؛ فقط اسراییل، هند و پاکستان به آن نپیوستهاند. متن پیمان در نشانی اینترنتی زیر در دسترس است:
https://disarmament.un.org/wmd/npt/npttext.html
“Text urging Negotiations on Fissile Material Treaty Approved by Disarmament Committee”, November. 4, 2004, available online at
https://www.un.org/News/Press/docs/ 202004/ gadis3291.doc.htm
“General Assembly Adopts ۵۵ Texts Recommended by First Committee on a Wide Range of Disarmament, Security Matters,” Press Release, GA/۱۰۳۱۰, Fifty-ninth General Assembly, Plenary, December ۳, ۲۰۰۴, available online at
https://www.un.org/News/ Press/docs/ 202004/ga10310.doc.htm
پینوشت:
* تمام وبسایتهایی که در این یادداشتها به آنها ارجاع داده شده از ۲ تا ۷ ژوییهی ۲۰۰۶ در دسترس بودهاند.
۴۳. op-ed، به معنی مقالهیی که بهعنوان اولین مقاله در مجلات، روبهروی صفحهی سرمقاله چاپ میشود. م.
۴۷. bunker busters، به دو نوع بمب پنجتنی tallboy و دَهتُنیِ Grand slam که برای نفوذ و تخریب در هدفهای سخت مانند سازههای ساخته شده در دل زمین بهکار میروند، گفته میشود. م.