rouZGar.com
مقوله‌ها نام‌ها فهرست برگزیده‌ها

برگزیده‌ها

< بازگشت

انقلاب فرانسه و ما کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان کتاب

مارکی دُ ساد - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی چهارم و پایانی کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

دفترِ فرنگ معرفی کتاب

مجله‌ی معرفی فیلم‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و… منتشر شده در فرانسه

رضا اسپیلی

فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی سوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی دوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی نخست کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه ویدیو

ویدئویی نیم‌ساعته‌ در مورد شرایط شکل‌گیری و مطالبات جلیقه‌زردها

رضا اسپیلی

این دنیای درهم برهم و دیوانه مقاله

ادواردو گالئانو - برگردان: رضا اسپیلی

فاشیسم نمی‌تواند حرکت پیوسته‌ی بشریت به‌سوی رهایی را متوقف کند. فقط موقتاً آن را به تعویق می‌اندازد... فاشیسم در اساس چیزی نیست جز محصول مستقیم شکست در دست‌یابی به سوسیالیسم! به تعبیر برجسته‌ی رادک، دیکتاتوری فاشیستی تسمه‌ای است آهنی که بورژوازی تلاش می‌کند با کمک آن، خمره‌ی شکسته‌ی سرمایه‌داری را بند بزند. گوبلز: «اگر دشمن می‌دانست چقدر ضعیفیم احتمالا چون لرزانکی ما را می‌لرزاند... و در همان آغاز کار می‌توانست ما را به خون بکشد.» از نظر [اشپنگلر] توده‌ها تنها عوامی پست هستند که او علاقه‌ای به بهزیستی و پیشرفت مادی و معنوی‌شان ندارد... این مدافعان [واپسگرای خشونت] کشفیات داروین را از حوزه‌ی زیست‌شناسی به جامعه‌شناسی کشانده و در این فرآیند آن را از شکل انداختند. طبیعی‌دان بزرگ نظریه‌ی تکامل انواع را بر اساس قانون انتخاب و بقای مناسب‌ترین به وجود آورد؛ مدافعان واپس‌گرایی به آسانی به جای مناسب‌ترین، قدرتمندترین را گذاشتند و فتوا دادند که بشر چون حیوان باید برای بقا نبردی وحشیانه کند؛ قوی‌ ضعیف را از بین می‌برد و این نبرد خونین شرط پیشرفت گیتی است.
فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی

بایگانی

دو شعر از پل الوار

برگردان: احمد شاملو

غم، سلام

بدرود، غم!

سلام، غم!

در خطوط سقف نقش بسته‌ای

در چشمانى که دوست مى‌دارم نقش بسته‌ای

تو شوربختیِ مطلق نیستی

چراکه لبان تیره‌روزترین کسان نیز

تو را به لبخندى بازمى‌نماید

سلام، غم،

عشق پیکرهى دوست‌داشتنی!

ى نیروى عشق

که مهرانگیزی

هم‌چون غولى بى‌پیکر

با سرى نومید از آن به در مى‌جهد،

غم، غمِ زیباروی!

 

 

هدف شعر مى‌باید حقیقت کارآیند باشد

به دوستان پرتوقع‌ام

به شما اگر بگویم من که آفتاب در جنگل

به تنى مى‌ماند در بستری، که تفویض مى‌شود

باورم مى‌کنید

هوس‌هى‌ام را همه، مى‌ستایید.

 

به شما اگر بگویم من که بلورِ روزى بارانی

در تنبلیِ عشق است همیشه که آواز مى‌دهد

باورم مى‌کنید

زمان عشق ورزیدن را طولانى‌تر مى‌کنید.

 

اگر به شما بگویم من که بر شاخسارانِ بسترم

مرغى آشیان مى‌کند که زبان‌اش هرگز به «آری» گفتن نمى‌گردد

باورم مى‌کنید

همبازِ پریشان‌ام مى‌شوید.

 

به شما اگر بگویم من که در خلیج یکى چشمه

کلیدِ شطى مفتاحِ خُرمى‌ست که مى‌چرخد

باورم مى‌کنید

بیش‌ترک درمى‌یابید.

 

اما اگر سراسرِ کوچه‌ام را سرراست

و سراسر سرزمین‌ام را هم‌چون کوچه‌یى بى‌انتها بسرایم

دیگر باورم نمى‌دارید. سر به بیابان مى‌گذارید

 

چراکه شما به بى‌هدفى گام مى‌زنید، ناآگاه از آن‌که آدمیان

نیازمندان پیوند و امید و نبردند

تا جهان را تفسیر کنند، تا جهان را دیگر کنند.

 

تنها به یک گام  ِ دل‌ام شما را به دنبال خواهم کشید

مرا قدرتى نیست

من زیسته‌ام و کنون نیز مى‌زیم

اما از سخن پرداختن به قصدِ فریب شما در شگفت‌ام

حال آن‌که مرا سرِ آن بود که آزادتان کنم

سرِ آن‌ام بود که با جگن و خَثِّ۱ سپیده‌دمان نیز هم از آن‌گونه یگانه‌تان کنم

که با برادران‌مان که سازندگان نورند.

۱۳۸۹/۰۷/۱۱ :تاریخ انتشار
© 2019 rouZGar.com | .نقل مطالب، با "ذکر ماخذ" مجاز است

© 2024 rouZGar.com | کلیه حقوق محفوظ است. | شرایط استفاده ©
Designed & Developed by: awaweb