سه پنجره
ناصر وحدتی
۱
توفان
در اتاق حلقه کرد
در و دیوار و
کتاب را
ورق زد
گل و گیلاس و سار
دل و گیتار و تار
را
در هم شکست
آنگاه که ناگهان
باز شد
بسته شد
«پنجره»
۲
اتاق
سرتاسر
به شب نشست
شب شبید
شب
اندوه به اندوه
دیوارِ شب
هرای به هرای
آوار شد
بر تنام
دفترم
باز نشد باز نشد
«پنجره»
۳
دیوارِ
کهنهی زمستان
کنار نمیرود
باغچه
پیدا نیست
عطر بهار
را اما
باد
بر تنام
دفترم
میمالد
از
پشت و روی
بسته بستهی
«پنجره»