نوروز، آیین نوزایش جان و جهان زندگی
جلیل دوستخواه
نوروز جشن آغاز بهار و سال نو ایرانی در سنجش با همتاهای خود در میان دیگر قومها و نیز در قیاس با دیگر جشنها و آیینهای دینی و جز دینی خود ایرانیان، از ویژگیهای چشمگیری برخوردار است که بدان برتری میبخشد و آن را بسی فراتر از یک جشن سادهی سالیانهی قومی و ملی میبرد و درونمایه و سرشتی جهانی و انسانی و حتا کیهانی را در نمادپردازیهای خود به نمایش میگذارد. این رویداد بزرگ سالیانه و همیشگی را نمیتوان در چهارچوب تنگ جشن و شادمانیی چند روزه و دید و بازدید و شیرینی خوردن تعریف کرد.
برای راهیابی به هزارتوهای این سنت و آیین دیرپای و ماندگار و دریافت نمادها و راز ـ وارههای آن، ناگزیر باید به جستاری ژرف در پیشینهی هزاران سالهی آن پرداخت و گنجینههای کهن را کاوید و لایهبهلایه دید و بررسید. یکی از رهنمونترین کلید ـ واژههای این جستار در فرهنگ باستانی ایرانیان، فرَشکرد است. این ترکیب ـ واژه از فرش به معنی «نو، تازه» ـ که همریشه با fresh در انگلیسی است ـ و کرد به مفهوم «کردن، به انجام رسانیدن» ساخته شده است و بر روی هم، معنی «نو کردن گیتی و زندگی» یا «نوزایش جان و جهان و زندگی» از آن اراده میشود که برپایهی «مکاشفه» یا «ادب رستاخیزی» ایرانیان ـ یا به تعبیر غربیی آن Apocalypse ـ در واپسین هزاره از هزارههای دوازدهگانهی زمان کرانمند (زمان محدود، زمانی که روزی به پایان خواهد رسید) و در پی فرجامین تازش اهریمن و دیوان کارگزارش به جهان پاکی و نیکی، در نبردی به سرداریی سوشیانت یا سوشیانس ــ رهاییبخشی که نوید داده شده است روزی پدیدار خواهد شد و جهان را به پاکی و نیکی بازخواهد گرداند ـ و همچنین با پیکار و دلیرمردیی پهلوانان و شهریاران جاودانه به سرانجام خواهد رسید و جهان و مردمان از همهی گزندها و آشوبها و تازشهای اهریمنی خواهند آسود و «روز و روزگار بهی» که هزارهها، «گمگشته در سرشت شبی سرد»۱ بود پدیدار می شود. اما نیاکان ما ایرانیان، در گذرگاه زمان و در فرآیند ساختاریابیی زندگیی قومی و اجتماعی و فرهنگیشان، تنها چشم به راه آینده و برآورده شدن آرزوهای سوزان فراسیدن پایان هزارهها و پدیداری و خیزش سوشیانت و جاودانگان همگامش نماندند. آنان بنمایههای اسطوره و گوهر آرمانخواهیی رستاخیزجویانه را از آرمانشهر دور و دستنیافتنی به گسترهی زندگیی گیتیانه و اکنونیی خویش آوردند و شکوه اسطوره و آرمان نوجویی و نوسازی را گامبهگام بازجستند و در روند سامانبخشی به آیینهای شکوهمند نوروزی بازساختند. بنیادگذاران فرهنگ ما با گزاردن هر سالهی این آیینها، بر باور پرشور خویش به بایستگیی نو کردن جهان و زندگی و پدید آوردن بهارانی شکوفان در همین زندگی و شایستگیی ستیز بیامان و پیکار جاودان با سرما و تیرگیی زمستانی و تباهی و گزند بر آیند منش و کنش نیروهای کهنه و واپسگرا پای فشردند.
اکنون هزارههاست که ایرانیان در هرجا که باشند و در هر وضعی که به سر برند، نوروز را با همهی آیینهای گویا و نمادینش در خانه و کاشانهی خویش جشن میگیرند یا به سخنی رساتر، نوروز را با همهی اسطورهها و آرمانهای پشتوانهاش میزیند و هرساله یک فرشکرد کامل و رستاخیز شامل را به نمایش میگذارند.
یکایک آیینها و کنشهای نوروزی، جلوه و شکوه بال گشودگیی شاهین آرزو و آرمان ایرانیان را در فراخنای سپهر میهن، از دماوند تا الوند، از دنا تا سَهَند و از دریای خزر تا خلیج نیلگون فارس آفتابی میکنند.
آیین میر نوروزی ـ که در گذشته برگزار میشد ـ قدرت پوشالی و «حکم پنج روزهی فریفتگان» مسند و مصطبه را به ریشخند میگرفت. اشارهی حافظ به همین آیین است آنجا که میگوید: «سخن در پرده میگویم، چو گل از غنچه بیرون آی / که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی.»
دستافشانی و پایکوبیی حاجیفیروزهای سرخ جامه و سیاه کردهروی و شادیانگیز در کوی و برزن، اسطورهی گذار پیروزمندانهی سیاوش از میان کوه آتش و چیرگیی راستی و پاکی بر دروغ و پلیدی را فرایاد میآورد.
خانهتکانی و آراستن و پیراستن سرای و تدارک خوان و خوراک آیینی و نو کردن جامه و افزار و برافروختن آتش زبانهکش و گرمابخش چهارشنبهسوری (چهارشنبهی سرخ)، همه نشان از خوشامدگویی به یادوارهها یا فَروَشیهای نیاکان، میهمانان ده روزهی نوروزیی خانواده دارد و رفتن به پیشوار پیک فرخنده گام بهاران خجسته و جانبخش را نوید میدهد.
گستردن و آراستن سفرهی هفتسین که سینهای هفتگانهاش بازگوی ارجگزاری به هفت سپند یعنی هستیهای نمادین هفتگانه در خیال نقشهای زرتشتگاهان سرایاند و به کالبَد گل و گیاه و میوه و جز آن، نمودار گوهرها و ارزشهایی همچون پرمایگی و رویش و بالش و شکوفایی و پویایی و بَرومَندی و مهروَرزی به شمار میآیند، بخش چشمگیری از این آیین کهن است.
سرانجام این آیین دیرین و لحظهی اوج این فرخندگی، گرد آمدن بر سر خوان نوروزیست و نیایشگزاری و غزلخوانی و ترانهگویی و نغمهپردازی در لحظهی گردش سال و نَفَس در سینه حبس کردن و خاموش ماندن و چشم بر آب و آینه و شمع فروزان و سبزه و گل شکوفان و پیچ و تاب ماهیان در آبدان دوختن تا رویداد بزرگ آشکار گردد و زمان و جهانی بشکوهتر جای آشوب و کابوس پارینه را بگیرد.
بدینسان، نوروز و آیینهای کهن بنیاد آن، همهی اسطوره و آرمان و فرهنگ و تاریخ و ادب هزاران سالهی ایرانیان را یکجا در خود فراهم آورده است و سالی یکبار، آنان را در پیوند و پیمان رازآمیز فرهنگیشان به سرآغاز سرآغازها و سرچشمهی سرچشمهها میبرد تا پیمان نو کنند که همواره ایرانی نیکاندیشه و نیکگفتار و نیککردار و نوخواه و نوجو و نوگردان بماند و تا هست، آزاده و سرافراز و برومند و پویا و کوشا باشد.
نوروز یک اتفاق ساده و یادوارهی رویداد اجتماعی و سیاسیی گذرایی نیست که با گذشت روزگار و دگردیسیی نهادهای ناپایدار، رنگ ببازد و جای خود را به بدیلی دیگر بسپارد. نوروز برآیند باورمندیی جزمی به ارج و اهمیت مقطعیی یک پیشامد ویژهی تاریخی و بزرگداشت پایگاه یک پیشوا و پارسا نیست که با دیگرگونیی سویهی باورمندیها در تمام یا بخشی از جامعهی ایرانی، کمرنگ و بیارج شود و در غبار فراموشی فرو رود. نوروز در هزارههای پیش از اسلام و در دوران رواج و فراگیریی کیشهای گوناگون آریایی، همان ارج و پایگاهی را داشت که در هزارهی اخیر و در جامعهای با بیشترین شمار مردم پیرو اسلام و با گوناگونیی قومی، داشته است و دارد و هماکنون، عموم ایرانیان: مسلمان، زرتشتی، یهودی، مسیحی، ارمنی، آسوری، آذری، کرد، بلوچ، ترکمن و جز آن، در فراسوی باورمندیهای جداگانهشان، این جشن را با شورمندی و مهرورزیی نهادینی برگزار میکنند و نه تنها هیچگونه ناهمسویی و ناسازگاری در میان باورهای شخصی و دینی و آیینها و نهادهای قومیشان با پایبندی به اجرای آیینهای نوروزی نمیبینند، بلکه بدون برپای داشتن جشن نوروز زندگی و کیستیی خود را نارسا و فرورفته در خاکستر فراموشی مییابند.
آنان که در درازنای سدههای گذشته کوشیدهاند و یا هماکنون میکوشند تا نقش جاویدان نوروز را از لوح ضمیر ایرانیان پاک کنند و جشنها و آیینهای دیگری را جایگزین آن گردانند، مفهوم ژرف هستیشناختیی این رویداد را درنیافتهاند و در این تلاش عَبَث خود، باد در غربال بیختهاند و میبیزند.
همهی ایرانیان از عیدهای مذهبی و فرقهای و قومیی خود، با نام ویژهی آنها یاد میکنند، اما واژهی عید را به تنهایی و به طور مطلق، فقط برای عید نوروز به کار میبرند.
نوروز همانند و همتراز با شاهنامهی فردوسی، شناسنامهی هر ایرانی است که همهی نمادها و نمودهایش را در خود فراهم آورده است و بدون آن، گمگشتهای است سرگردان و بینام و نشان در انبوه آدمیان و در غوغای غریب زمان.
نوروز فرخنده و بهاران خجسته باد!
پینوشت
ــ این مقاله پیشتر در ماهنامهی نقدنو، سال دوم، شمارهی ۱۱، ویژهی نوروز ۸۵ منتشر شدهاست
۱. سطرهایی از شعر بلند ناقوس، سرودهی نیما یوشیج.
بیشتر بخوانید: