از خون جوانان وطن لاله دمیده
عارف قزوینی
عارف قزوینی تصنیف زیر را در مایهی دشتی و در رثای شهیدان راه آزادی سرود، شعری که نماد انقلاب مشروطه شد و آن را بدینگونه به حیدرخان عمواوغلی تقدیم کرد:
«این تصنیف در دورهی دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شدهاست. به واسطهی عشقی که حیدرخان عمو اوغلی بدان داشت میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد.»
اما پس از آن، متن شعر هیچکجا به صورت کامل چاپ نشد و هرجا که یادی از این تصنیف کردهاند، تکههایی از آن را آوردهاند. متن کامل شعر برای نخستین بار در ویژهنامهی مشروطهی ماهنامهی نقدنو (سال سوم، شمارهی ۱۳، تیر و مرداد ۸۵) چاپ شد و اینجا برای نخستین بار در اینترنت منتشر میشود.
هنگام می و فصل گل و گشت (و جانم گشت و خداگشت و) چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و (جانم زاغ و خدا زاغ و) زغن شد
از ابر کرم خطهی ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ (جانم مرغ) قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
از خون جوانانِ وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایهی گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
خواب اند وکیلان و خراب اند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانهی ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشهی ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
از دست عدو نالهی من از سرِ درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
عارف ز ازل تکیه بر ایام ندادهست
جز جام به کس دست چو خیام ندادهست
دل جز به سر زلف دلآرام ندادهست
صد زندگی ننگ به یک نام ندادهست
چه کجرفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ، سرِ کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری (نه آیین داری) ای چرخ