لینچ و جهان بینهایتها
نگاهی به نقاشیهای دیوید لینچ
الهام شیروی
دیوید لینچ (۱۹۴۶) هنرمندِ آمریکایی که بیشتر بهسبب فیلمهایش شناختهشده؛ دارای وجوه دیگری از آفرینندگی نیز هست. او در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا در رشتهی نقاشی تحصیل کرده و این نوشته بر آن است تا بیشتر به جنبهی نقاشانهی او و آثارش بپردازد.
در دنیای امروز تعداد هنرمندانی که در چندین شاخهی هنری، صاحب نظر و رای هستند و بهصورت حرفهیی در چندین حوزه فعالیت میکنند، کم نیست. بیشترِ این هنرمندان در یک شاخه، موفقتر از دیگر شاخههای هنری عمل کردهاند. شاید مخاطب عام، دیوید لینچ را بیشتر به عنوان یک فیلمساز بشناسد، اما کسانی که فیلمهای او را به صورت حرفهیی دنبال کردهباشند، به نگاه نقاشانهی او در فیلمسازی نیز، پی بردهاند. لینچ در بیشتر فیلمهایش میکوشد تا تماشاگر را به یک مکاشفهی عمیق درونی بکشاند، به درکی که باید از جانب خودِ مخاطب صورت پذیرد. او شاید راوی باشد اما راویِ بیچونوچرا نیست. برای او مساله این نیست که چیزی را بفهماند، بلکه بیشتر تجربه کردن است. این اتفاقی است که در آثار نقاشی او نیز به صورت شاخص دیده میشود. خودش در مورد تجربهی نقاشانهاش میگوید: «وقتی با بوم مواجه میشوم، بوم برای من موقعیتی میسازد که فقط رنگ و نقاشی میتواند خود را در آن رها سازد؛ رها از هر گونه انطباق با اصول عقلانی. مهم این است که به ایدهی اولیه و جرقهیی که در ابتدا زده میشود، اجازهی ظهور بدهی. ظهوری در کمترین حد از قضاوت و دخالت.»
لینچ نقشآفرینی خود را شبیه به کاری میداند که کودکان هنگام نقاشی کردن انجام میدهند. تجربهای صِرف با رنگها و فرمها و ذهنی فارغ از منطق عمومی و بزرگسالانه. چراکه منطق تنها ایماژهای شناخته شده را جلوه میدهد، ایماژهایی محدود. اما عناصر بصری ناب و خالص، از درون هنرمند میآیند، از تجربهی زیستهی درونی او. تجربهای که حدود و مرزها و شناسهها را شکسته باشد. به همین سبب جهانِ آثار لینچ، جهان بینهایت است.
کارهایی که از او در عرصهی تصویری میبینیم وارد گفتوگو با مخاطب میشوند. این آثار قرار نیست چیزی را به ما دیکته کنند. کافیست در ابتدا به آنها گوش فرادهیم تا وارد تعامل شویم. همین صفت در آثار اوست که هنر تصویریاش را غنی میکند. اتفاقات در آثارش نقش بهسزایی دارند و نقاش، بسیار زیرکانه و گاهی بازیگوشانه توانسته است از این اتفاقات در جهت بالا بردن ارزش تصویری کارش بهره ببرد. به لکههای رنگی که پخش شدهاند و نقاش با بازی با آنها توانسته ترکیببندی اثرش را جمع کند دقت کنید.
- Stage of Gold Smoke
برخی از آثار او فضاهایی کاملا تجریدی دارند. فضاهایی که گویی مجرد از هرگونه فرمِ تداعیگر فیگور ساخته و پرداخته شدهاند.
- Boise Idaho
- Cloud 1
فضای اغلب این کارها تیره و خاکستری با بازیهای بافتی در پسزمینه است. پسزمینهیی که در بر گیرندهی فرمهایی هندسی است.
- Smoking Shapes 3
- Cardboard World 1
- Cardboard T
این فضاهای تیر ه و خاکستری، فرمها را از حالت سادهی هندسی خود خارج، و خیالی میکنند. فرمها گویی در فضاهایی ناشناخته معلق اند. فضاهایی که مخاطب، تعریفی از پیش شناختهشده برای آنها ندارد. لینچ در مورد اینگونه آثارش میگوید: «یکی از دلایلی که من ترجیح میدهم با سیاه و سفید کار کنم یا بیشتر از این دو رنگ استفاده کنم، این است که وجود این سایهروشنها در قاب تصویر، به سفر ذهنی شما در رویا کمک میکند. در کل، رنگها بیش از حد واقعی اند. واقعیت وجود آنها، اجازهی خیالپردازی نمیدهد. اگر همهچیز واضح باشد و به مقدار زیاد هم نور وجود داشتهباشد، چیزها همانهایی هستند که هستند»!
دقیقا به همین سبب است که آنچه او نقش میکند قرار نیست چیزی باشد. تمامی آثار را لکهها و فرمها و خطوط میسازند. در برخی از آنها، فرمها وهمانگیزند. حفرههایی در میان زمینههای خاکستری که بیش از آثار قبل، روایتگر ند.
- Soft Eclipse
شاید این حفرهها داستانی برای گفتن نداشتهباشند اما صرف حضورشان به صورتی که لینچ خلق کردهاست، روایتی هولناک دارد. مخاطب، ناخودآگاه بیانگری این آثار را درک میکند.
- Trapeze 1
- Untitled
نمیتوان تاثیر آثار فرانسیس بیکن را در این نوع برخورد نادیده گرفت. بیکن یکی از استادان لینچ در دانشگاه پنسیلوانیا بود. در آثار دیگر لینچ به فیگورهایی بسیار ساده و عمدا خامدستانه برمیخوریم که با فیگورهای آشنای تصویری متفاوت اند و گریز از منطق، و خامدستیِ کودکانه در ترسیم آنها، جذابیت بصریشان را در آن فضای ساده و فاقد رنگ، بیشتر میکند.
- That’s Me in Front of My House
- hree Figures On A Stage
این گروه از آثار لینچ به هیچ وجه زیبا نیستند. چراکه برای زیبا بودن، از آن نوع که ایجادِ سرور کند، خلق نشدهاند. او اصرار بر ارائهی درد، تاریکی، کدری و هراس دارد. اضطرابی را که در این آثار وجود دارد نمیتوان نادیده گرفت. اضطرابی که سبب آن نوع جایگیری فرمها، فیگور و پالت رنگی خاص لینچ است. خاکستریهای رنگی به صورت غلیظ با کاردک یا قلممو در پسزمینه حالتی خشن به کارها میدهد. این نوع برخورد شبیه به استادِ دیگرش، جکسن پُلاک است. خطوط در برخی آثار به عمد دچار اعوجاج میشوند و با قدرتی یکنواخت از ابتدا تا انتها کشیده نشدهاند. نوع انرژیهای خطی و قرارگیری آنها، زخمهایی را تداعی میکند. زخمهایی که در جاهایی عمیق شدهاند.
- Stage with Floating Figure- 2
- Antenna with Figure 2
علاوه بر این خطوط، لکههایی (قرمز) بر روی برخی آثار، تداعی خون میکنند.
- Egg of Words
لینچ اصراری برای نشان دادن چیزهای زیبا ندارد و خودش نیز میگوید که چیزهایی که مخاطب حتا با اسم آنها دچار آشفتگی میشود، برایش جذابیت بیشتری دارند. زخم و خون از این دسته چیزها هستند. آثار او فضاهایی سوررآل دارند اگرچه نوع برخورد او با رنگ و فرم، بیانگر و اکسپرسیو است فضاهای وهمآلودی که در همین آثار ارائه کرده، کاملا سوررآل اند. این وهم در بعضی از آثارش به سبب به کار بردن کلمات و حروف، بیشتر و فضا کاملا رمزآلود میشود. فونتهای بزرگ و کوچک بر روی زمینهی تصویری در کنار لکهها و فیگورها، فضاهایی جادویی میسازند. فضاهایی شبیه به قطعات یا دیوارنگارههای باستانی یا جادوی سرزمینهای ناشناخته! دنیایی که ما نمیشناسیم اما ذهنیتی از آن داریم!
- Pop this one Fuck
- Heaven Phleng Hell
نقاشیهای لینچ فضاهایی را تداعی میکنند که شاید نتوان روایتِ راوی آن را کاملا درک کرد یا رمز آن را به قطع دانست، اما میتوان از رمزگشایی تصویری آن به تاویلهایی متنوع و لذتبخش رسید.
پینوشت:
* همهی نقلقولها برگرفته از سایت هنرمند است.