rouZGar.com
مقوله‌ها نام‌ها فهرست برگزیده‌ها

برگزیده‌ها

< بازگشت

انقلاب فرانسه و ما کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان کتاب

مارکی دُ ساد - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی چهارم و پایانی کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

دفترِ فرنگ معرفی کتاب

مجله‌ی معرفی فیلم‌ها، رمان‌ها، کتاب‌ها، مقاله‌ها و… منتشر شده در فرانسه

رضا اسپیلی

فاشیسم و بنگاه‌های کلان اقتصادی کتاب

دانیل گِرَن - ترجمه‌ی رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی سوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی دوم کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

نظری درباره‌ی رمان ـ برنامه‌ی نخست کتاب صوتی

مارکی دُ ساد
ترجمه و صدای: رضا اسپیلی

جنبش جلیقه‌زردها در فرانسه ویدیو

ویدئویی نیم‌ساعته‌ در مورد شرایط شکل‌گیری و مطالبات جلیقه‌زردها

رضا اسپیلی

این دنیای درهم برهم و دیوانه مقاله

ادواردو گالئانو - برگردان: رضا اسپیلی

برای مدیحه‌سرایی نیست که آواز می‌خوانم/ یا برای به گریه واداشتن بیگانگان/ من برای دوردست‌ترین نقطه‌ی سرزمین‌ام می‌خوانم/ که گرچه محروم است اما ژرفای‌اش را پایانی نیست/ در زمینی که روی‌اش آغاز می‌کنیم/ در زمینی که روی‌اش به پایان می‌رسیم/ ترانه‌های شجاعانه زایش را به آوازی/ هماره نوپدید حوالت می‌دهند.
ویژه‌نامه‌ی موسیقی عصیان

بایگانی

ابزارها:

چند شعر از منصور ظفرمند

پرده‌ی تکرار
در آن زمان
که پرده‌ی ابهام
در تلاطم بسته‌ی خویش
با موجی بی‌حاصل
می‌اندازد لنگر خویش
بر پشتوانه‌ی مرداب
بی‌امان
می‌یابد
تداوم
این سنگ‌فرش پلشتی
که تزیین نایافته
بر خاکستر وجود می‌کوبد
تا تکرار ویرانی را
بر آرزوهای
گمشدگان
در بوق‌های هراس و نوازش
ادامه می‌دهد
تکرار تاریخ را

شب‌های تب‌دار زندگی
پندهای بی‌پایان
مردارکشان می‌برد
از کوچه‌های باریک خاک‌گرفته
تا نبش زندگی
شیون‌کشان
می‌رسد ز راه
این همیشه حاضر
می‌برد مرا تا انتها
انتهای مرداب
رها می‌سازد
از قفس دلتنگی
این شحنه‌ی نیشخند
من تابوتم بر پشتم
گریه‌کنان می‌گذرم
می‌گذرم تنها
چه سنگین
تا رها شوم
از رنج
مرا می‌سوزاند
بر کهنه انتقام خویش
در زمانی که
دیوارهای کوتاه نفس می‌کشند
بر بلندای نگاه‌هایشان
اما من بر خاکستر سیاهی‌ها
می‌گذرم برای همیشه
ای اندیشه‌ی پرواز!
اما درختان خواهند رویید
زمانی که انسان بداند
که
زندگی کشتزاری ست
برای سعادت

من تنها
ایستاده بودم
وقتی در ازدحام
کوچه
دفتر خاطراتت را
مرور می‌کردی
شبنم نگاهم
گونه‌هایم را خیس کرد
چون همیشه
وقتی به تو
اندیشیدم

خدای را شرمی ست
که چنین نیمه‌شبان
دزدانه
فواره‌های خون را
بر جویباران
کودکان را از آغوش مادران
و یا نارسیدگان را
بر دار خدایانشان می‌آویزند
می‌زدایند
این شرم‌خوران
که خانه‌هایشان را
بر بلندای رودهای خون می‌سازند
تا شرم تاریخ را
با مردانگی‌شان تطهیر کنند
اما هر قطره‌ی خون
سربی خواهدشد
بر بلندای نفرت انسان
و آسمان و زمین را با خشم خویش
خاکستر عبور
مردانی خواهد کرد
تا انتقام سیاه را
بر قلب سرد و شرربار
خفتگان آرام
نشانه رود
ومرداب‌هایی از مردارها
در پرتو خورشید
بر کاخ‌هایشان
سایه اندازد
و راه ابدیت تاریخ را
بگشاید
تا کودکان را بر بلوغ خویش
و انسان را از شرم خویش
برهاند

۱۳۹۱/۰۷/۱۷ :تاریخ انتشار
© 2019 rouZGar.com | .نقل مطالب، با "ذکر ماخذ" مجاز است

© 2024 rouZGar.com | کلیه حقوق محفوظ است. | شرایط استفاده ©
Designed & Developed by: awaweb